قسمت پایانی
-هویت فرهنگی
هویت به معنی عام آن
شناسنامهای یک فرد و یا افرادست که توسط خود ویا افرادی برای معرفی وشناسایی وی ارایه
شدهاست. دکترحسین انوری در فرهنگ سخن از هویت چنین معنی را ارایه کردهاست.«هویت در
لغت به معنی آنچه شخصی با آن شناخته میشود. مثل نام، نام خانوادگی، نام پدر، ودیگر
ویژگیهای مندرج در شناسنامه یا گذرنامه. هویت مجموعه ویژگیها به ویژه ویژگیهای شخصیتی
و فرهنگی فرد که او را از دیگران متمایز میکند. هویت به معنای واقعیت وجودی هرچیز؛
چگونگی؛ چیستی، ماهیت».( دکترحسین انوری، ۱۳۸۱)
با آشنا شدن با معنی
واژه «هویت» سوال پیش میآید که «هویت فرهنگی» چیست؟ ناصر فکوهی یکی از پژوهشگران حوزه
انسان شناسی وفرهنگ معتقد است که هیچ فرد و یا گروهی اجتماعی نمیتواند وجود داشته
باشد مگر آنکه خود و یا دیگران برای وی یک یا چند«هویت فرهنگی» تعریف کرده باشند و
او را خواسته یا نخواسته معرفی کند. فکوهی در رابطه به هویت فرهنگی میگوید:«مجموعهای
از مولفههای فرهنگی هستند که به یک فرد یا به یک گروه،”شخصیت” میدهند و به عبارت
دیگر او را از سایر افراد یا گروهها “متمایز” میکنند تا از این راه وی بتواند وارد
روابط میان کنشی با خود ودیگران شود و به عبارتی بتواند مسوولیت وتوانایی”موجودیت”
فیزیکی و ذهنی خود در نظامی که در آن حضور دارد را برعهده بگیرد». ( شماره ۵۳ روزنامه
شرق)
“فرهنگ شامل همه سازمایههای
مادی ومعنوی زندگی اجتماعی است که فرد انسانی در درون آن زاده و پرورده میشود واز
این راه دارای آن چیزی میشود که در اصطلاح روانشناسی”شخصیت” مینامیم. از این راه به فردانسانی چیزی ارزانی میشود که نامش”هویت
فرهنگی” است و این هویت کل، گرایشهای رفتاری او را به او میبخشد”. (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا، ص ۱۶،۱۳۹۳)
با در نظرداشت تعریفهای
بالا، نگاهی را به هویت فرهنگی افغانستان داشته باشیم، چیزی جز سیاهی، جهل، جنگ، تریاک،
ترور و دهشت نمییابیم. هرچند نگاهی منفی و بدبینانه سبب میشود که در بسا موارد نکتهها
و جنبههای مثبت از کارکردها و فعالیتهای که صورت گرفته نیز نادیده گرفته شود و یا
همچنان به حاشیه رانده شود، اما آنچه واضح و روشن است اینکه امروز در جهان به مجردیکه
نام از«افغانستان» و «افغان» برده میشود، همه تصویرهای در ذهن ظهور میکند که تایید
کننده همین مساله است.
باوجودی سالها جنگ،
وحشت و دهشت و بازیهای کلان سیاسی و میدان دادن به بعضی از بازیگران سیاسی در میدان
افغانستان، بازهم فعالیتها و جریانهای نوپا گرفته را نمیتوان نادیده گرفت. شکلگیری
جامعه مدنی هرچند که تاهنوز در مرحلهای ابتدایی و آغاز خود قرار دارد، میتوان به
گسترش و تعدد رسانهها، گشوده شدن دروازههای مکاتب و دانشگاهها و همچنان فعالیتهای
فرهنگی و نشراتی خوشبین بود.
با یک نگاهی کلی میتوان
گفت که هویت فرهنگی افغانستان را میتوان در قالب رسانهها، آمارهای از دانشگاهها،
مراکز آموزشی، دانشجویان، دانشآموزان، ورزشکاران و سایر گروههای صنفی و سازمانهای
اجتماعی که برای تغییر و بهبود وضعیت فعالیت دارند، تعریف کرد. هویت افغانستان امروز
شدیدا آسیب دید و مخدوش شدههست، اما لازم است تا برای تغییر از این وضعیت وارایه تصاویری
جدید از چهرهای افغانستان تلاشهای بیشتر، منسجمتر ودر عین حال هماهنگ با واقعیتهای
عینی جامعه امروز ارایه بداریم.
هرچند وزارتی را تحت
نام اطلاعات وفرهنگ در تشکیلات حکومت داریم، اما متاسفانه این وزارت در حوزه فرهنگ
و کارهای فرهنگی به اندازه یک نهاد وسازمان اجتماعی فعالیت نداشته است. فعالیت بطی
ودر عین حال سطحی این وزارت سبب شدهاست که شهروندان وسایر نهادها وسازمانهای اجتماعی
از این آدرس ناامید شوند.
۶-اهمیت مطالعه
فرهنگ
در ذهن بسیاریها ممکن
است که سوالاتی خلق شود که چه لازم است تا فرهنگ را به عنوان یک رشته مطالعه کنیم در
حالیکه با مطالعات جامعه شناسی و انسان شناسی میتوانیم به فرهنگ یک جامعه نیز علمیت
حاصل کنیم. پاسخ روشن و واضح است. همانطوریکه در بحثهای دیگر نیز اشاره از آن رفت،
مطالعه فرهنگ یک جامعه در زمینه شناخت، ارتباطات، برنامههای انکشافی، توسعهای ویا
مراودهای دوستی ما را کمک میکند. با مطالعه و شناخت از یک جامعه میتوان کارهای خودرا
برنامهریزی شده به پیش برد. بر همین مبناست که دولتها رایزنیهای فرهنگی خودرا در
کشورهای دیگر فعال و آتشههای فرهنگی میفرستند.
علاوه بر آن مطالعات
فرهنگی کمک میکند تا برنامهریزی کاربردی و هماهنگ را طراحی کنیم.:”
با گسترش فرهنگی انسانی در میان بشریت، انسانها را میتوان از اشتباه، غفلت، عادات
بد، اخلاق بد، فلاکت وفقر وظلم، به ارزشهای نظیر پیشرفت، ترقی، صنعت مطلوب، کارآفرینی،
آزادی، عدالت، اخلاق، خودباوری، خرد، دموکراسی، علم، تفکرات مدنی، مسوولیتپذیری، منطق،
عقل وغیره هدایت کرد.» (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا،ص۴۰ ،۱۳۹۳)
در طول ۱۴ سال گذشته به دلیل
نبود برنامه مشخص راهبردی در رابطه به اهمیت فرهنگ وترویج آن و همچنان تمرکز بیش از
حد به مسایل سیاسی واقتصادی سبب شد که مشکلات فراوان فراروی جامعه سبز شود. این مشکلات روزبروز بیشتر شده وهمانند
بیماریهای ساری در حال گسترش است. بسیاری از مشکلات اجتماعی که امروز با آن درگیر
هستیم زادهای همین مساله بیتوجهی به اهمیت فرهنگ بودهاست. گسترش دامنه اعتیاد و
قاچاق مواد مخدر، خشونتهای اجتماعی، گراف بالای از خودکشی، قانونگریزی، فساد اداری،
فحشا، انحرافات اجتماعی و تن فروشی همه ریشه در بیتوجهی و کماهیت جلوه دادن فرهنگ است. باوجودی کمکهای هنگفت مالی از سوی جامعه جهانی
و کشورهای کمک کننده به افغانستان در بیش از یک دهه گذشته کاری که باید در عرصه فرهنگ
صورت میگرفت، نه تنها که صورت نگرفت بلکه پروژههای متعدد تحت عناوین مختلف توزیع
شد بجای کمک و بهتر شدن وضعیت یک آشفتگی دیگر را نیز افزود.
«اینجاست
که اهمیت فرهنگ انسانی به روشنی نمایان شده و به راحتی میتوان دریافت که انچه انسانها
را از فلاکت و فقر، ظلم وستم وغیره نجات میدهد، چیزی جزفرهنگ نبوده و نیست واین فرهنگ
است که موجب توانمندی انسانها درعرصههای مختلف زندگی اجتماعی میشود».) حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا، ص ۱۰۶،۱۳۹۳(
برهمین مبناست که سالانه
شاهد برگزاری دهها فیسبتوال بزرگ موسیقی، فیلم، نمایشگاههای کتاب، لباس و دهها مواردی از اینگونهای در سطح داخلی
و خارجی هستیم. ای نمایشگاهها با نمایش فرهنگهای رایج یک جامعه وملت میخواهد تا
ظرفیت فرهنگی خودرا به نمایش گذاشته ودر عین حال وارد بازار رقابت جهانی شود. برگزاری اینگونه نمایشگاهها علاوه به معرفی گرفتن
فرهنگ جامعه، تلاش میشود تا بُعد رقابتی را نیز در میان فرهنگهای مختلف زنده نگهدارند.
اینگونه نمایشگاهها رشد، ظرفیت و در عین حال غنای فرهنگی یک ملت را نبه نمایش میگذارد.
نسبیت فرهنگی
بسیاری از پژوهشگران
معتقدند که فرهنگهای مختلف قواعد و قوانین متفاوت خودرا دارند. برهیچ یکی از فرهنگهای
رایج جامعه بشری نمیتوانیم قضاوت درستی و یا نادرستی را بکنیم؛ زیرا درستی که مورد
پذیریش همگان واقع شود، همانند افسانه است. آنچه در فرهنگهای یک جامعه وجود دارد،
همانا رسم و رواجها، ارزشها و نمادهای میباشد که نمیتوان آن را درست و یا نادرست
بخوانیم؛ زیرا استدلال ما بر پایهی رواجها وارزشهای
رایج در جامعه ما استوار است که قضاوت ما را شکل میدهد. هیچ گونه معیار مشخص و مستقلیی
وجود ندارد که بتواند قضاوتی درستی یا نادرسی یک فرهنگ را انجام دهد،زیرا همه قضاوتها
برخواسته از فرهنگ همان جامعه است.
جیمزراشل در مقاله
خود تحت عنوان” چالش نسبیت فرهنگی” از جامعه شناس پیشگام، ویلیام گراهام در رابطه به
قضاوتهای درست و یا نادرست نقل میکند:”راه درست راهی است که پیشینیان استفاده کرده
و به ما به میراث رسیده است. سنت، خود تضمینکنندهی خود است و توسط تجربه قابل تایید نیست. مفهوم
«درست» در خرد جمعی نهفته است، نه در خارج آن. ماهیت مستقلی ندارد و آزمونپذیر هم
نیست. در خرد جمعی هر چه که هست، درست است؛ و این به خاطر این است که خرد جمعی تبدیل
به سنت شده و به همین دلیل قدرتی همسان با ارواح پیشینیان را در خود دارند. هنگامی
که به افکار همهگانی میرسیم، در
حقیقت به ختم تحلیلهای خود
روبرو میشویم».(جیمز
راشل، ص۱۲،۱۳۹۴)
«نسبیت فرهنگی
دو نکته را متوجه میسازد که باید همواره آن را در نظر گرفت: اول- « نسبیت فرهنگی ما
را هشدار میدهد که مبادا تصور کنیم رفتارها، آیینها و عرفهای مورد پسندِ ما بر ضابطههایی
مطلقاً عقلانی استوار است، در حالیکه چنین نیست و بسیاری از رسوم و آداب ما اساساً
ویژهی جامعهی ماست. تئوری نسبیت فرهنگی با یادآوری این نکته خدمات بزرگی انجام میدهد.
دوم- ، نسبیت فرهنگی در مورد «گشودگیِ دریچهی ذهن» است. ما انسانها در فرایند رشد
و تکامل، برخی ایدهها و تصوراتی را فراگرفتهایم؛ ما یادگرفتهایم که برخی رفتارها
و کنشها را بپذیریم و بپسندیم و بعضی از رفتارهای دیگر را غیرقابل پذیرش و ناپسند
قلمداد کنیم. اما نسبیت فرهنگی تأکید بر این نکته که «باورهای اخلاقی ما بازتابدهندهی
تعصبهای اجتماعی ماست»، راهحلی برای این جزماندیشی ارائه میکند»( جیمز راشل، احمدرحیم
پروانی، ص ۱۲،۱۳۹۴)
با در نظرداشت نکاتی
بالا اگر خواسته باشیم، این مساله را در فرهنگ متنوع قومی درافغانستان تعمیم دهیم،
گفته میتوانیم که هیچ یک از فرهنگها و خرده فرهنگهای رایج در کشور درست و یا نادرست
نیستند، زیرا این خرده فرهنگ زایدهای شرایط اجتماعی و مناسبات همان جامعه شکل گرفته
است. وقتی این خرده فرهنگها میتواند فرهنگ واحد ملی را شکل دهد که سطح آگاهی شهروندان
بالا رفته و تمام منازعات از میان برداشته شود. تمام ارزشها وداشتههای فرهنگی یک قوم و ملیت احترام شود و از داشتههای آن
برای بسترسازی فرهنگ ملی وام گرفته شود.
تحمیل فرهنگهای یک
قوم و یک ملیت بر ملیت دیگر نه تنها که در شکلگیری فرهنگ واحد ملی کمک نمیکند بلکه
دامنه تنش و منازعات را نیز بالابرده و به پیکره ارزشی فرهنگ شدیدا آسیب میرساند.
فرهنگها متشکل از ارزشها و قراردهای جمعی یک جمع است که مورد پذیرش همان جمع واقع
شده وهرگونه تحمل آن برجمع دیگر که بیرون از دایرهای این جمع هست، ممکن است با واکنشها
و حتی ستیزهجوییهای همراه باشد که زمینه برز و گسترش آن را نیز برچیند.
در کشور ما این ستیزهجوییها،
تحمیل کردنها و زدودن فرصتهای تبارز داغ است. بجای اینکه زمینه سازی برای برز و معرفی
خرده فرهنگها داده شود، تلاش برای حذف و نابودی آن گرفته میشود. نمونهای بارز آن
را میتوان از اقدام سیاهاندیشان طالب با بتهای بامیان، جدل بر سر و اژههای زبان
فارسی دری توسط بعضی از افرادی تمامیت خواه وانحصارگرایان قبیله و دگماندیشان قومی در موزیم ملی کشور یادآوری کرد.
۸- نقش فرهنگ
در فرآیند توسعه
پس از جنگ جهانی دوم
قبل از مفهوم توسعه، از مفهوم رشد بیشتر استفاده میشد تا اینکه دردهه هفتاد میلادی معلوم شد که این مفهوم برای
نشان د ادن وضعیت جوامع نارسا است. مفهوم رشد بیشتر در باره وضعیت اقتصادی جامعه به
کار برده میشد، و با تولید ناخالص ملی سنجیده میشد.
معانی لغوی : توسعه در لغت به معنی ایجاد بهبودی از طریق پالایش
و پیرایش، فرایند انتقال از یک مرحله معین به یک مرحله پیشرفته
و کمال یافته، عمل سود آور و مولد، رشد یافتگی/رشد تدریجی در جهت پیشرفت، قدرتمند
شدن / بزرگترشدن است.
معنای اصطلاحی
: فرایند ایجاد بهبودی در ابعاد و سطوح مختلف
نظام اجتماعی را توسعه گویند. ممکن این بهبودی در بعد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و یا
هم اقتصادی باشد. تاکنون بحثهای توسعهای که صورت گرفته بیشتر بر مبنای علم اقتصاد
استوار بوده، اما آهسته آهسته واژه توسعه وارد سایر ابعاد اجتماع نیز شد.
مفهوم توسعه علاوه
بر وضعیت اقتصادی جوامع، میزان نابرابری، وضعیت نیروی انسانی، ووضعیت اجتماعی وسیاسی
یک جامعه را هم مدنظر قرار میدهد. توسعه همه جانبه و پایدار یک کشور نه تنها باید
با منابع مختلف آن هماهنگ باشد، بلکه میباید مبتنی بر فرهنگ بومی کشور و منطقه نیز
باشد تا بتواند پایدار و موفق باشد اگر بعدارزشی و معنوی هم به فرایند توسعه افزوده
گردد، بازهم این پدیده پیچیدهتر میشود.
«هرگونه
حرکت و برنامههای توسعهای نیازمند مقدمات هست. تامین سرمایه، مدیریت کارآمد، نیروی انسانی و نیز فرهنگ مناسب
از جمله این ضروریات هستند. میان توسعه و اجزای آن مقدم آن از جمله فرهنگ رابطه متقابل
وجوددارد. به عبارت دیگر همچنانکه توسعه منجر به تحول در فرهنگ میشود، فرهنگ نیز به
نوبه خود ایجاد توسعه را تسهیل کرده یا مانع مواجه میکند».( عباس، عبدی،ص۲۵۷ و ۲۵۸، ۱۳۷۹)
«توسعه گراها،
فرهنگ را به عنوان زمینه ساز توسعه مطرح کرده و به عنوان بخش لاینفک برنامههای های
توسعه مورد توجه قرار داده است.، به طوری که هرچی توسعه در سطوح و مراحل خود به میزان
بیشتری با فرهنگ بومی و محلی عجین و نزدیک شود زمینه پایداری آن بیشتر فراهم میشود،
ضمن ان که فرایند توسعه در این صورت به نوبه خود گامی در جهت تعالی و تحول فرهنگی جامعه
خواهد بود” (انصاری، محمدمهدی وخاشعی، وحید، ص ۳۶،۱۳۹۲)
«فرهنگ هایی
که پذیرا و دوستدار آزادی اند مجالی برای ظهور حکومتهای اقتدارگرا و غیر پاسخگو را
در خود نمیدهند تا آن نوع حکومتها با دخالت دادن خرده نظام قدرت و سیاست بر سایر
خرده نظامهای جامعه( اقتصاد، فرهنگ واجتماع) فرایند توسعه در جامعه را مختل و شرایط
توسعه یافتگی را ا زجامعه سلب کنند». (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا، ص ۱۰۲، ۱۳۹۲)
«در مبحث
توسعه دو ایده تاکنون از اهمیت و جایگاه خاص برخوردار بودهاست. سوسیالیستها براصالت
اقتصاد در توسعه تاکید دارند، اما لیبرالها براصالت قدرت سیاسی معتقدند. به باور لیبرالها؛
قدرت سیاسی، علت اصلی مشکلات یک جامعه است. اما اصالت فرهنگ ریشه اصلی مشکلات یک را
در فرهنگ و مناسبات فرهنگی آن جستجو میکند. تجربهها
ثابت کردهاست که توسعه فرهنگی واجتماعی در کنار سایر ابعاد توسعه یک ضرورت و اولویت است. اگر توسعه اقتصادی، توسعه کمی یک جامعه
را فراهم میسازد، توسعه فرهنگی و اجتماعی توسعه کیفی یک جامعه را تامین میکند. حداقل
هیچ کدام این دو بدون دیگری محقق نمیشود».(امان فیصی، شماره اول،۱۳۹۴)
۸-۱ توسعه فرهنگی
هنگامی که در عرصه
جهانی به ویژه از سوی مجامع بینالمللی بحث از فرهنگ و توسعه فرهنگی و مقایسه میان
ملل میشود، عمدتا و بالاجبار به شاخصهای کمی فرهنگ پرداخته میشود. از جمله تیراژ
مطبوعات، گیرندههای دیداری وشنیداری، فیلم، کتاب وغیره در حال که اینها فقط شیوههای
انتقال و همگانی شدن فرهنگ است و انچه در درچه اول اهمیت دارد ارقام کمی نیست، بلکه
محتوای فرهنگی ویژهای است که در جامعه وجوددارد واز سوی تولیدکنندگان فرهنگی عرصه
وبه وسیله این ابزار انتقال داده میشود.( عباس عبدی، ص ۲۵۸،۱۳۷۹)
«توسعه و
رشد یک جامعه تنها از بُعد مادی آن باارزش نیست؛ بلکه روح یک جامعه توسعه یافته را
توسعهای فرهنگی آن شکل میدهد:. توسعهای که از زمینه انسانی وفرهنگی خود جدا شده
باشد رشدی بدون روح است- توسعهای اقتصادی در عالیترین شکل آن بخشی از فرهنگ مردم
است- در دیدگاه توسعهگرا، فرهنگ عامل مقدمم توسعه اقتصادی است. ممکن است فرهنگ به
عنوان ابزاری توسعه قلمداد شود، اما نمیتوان آن را و موفقیت آن را تنها یک موفقیت
کمکی برای رشد اقتصادی تقلیل داد. فرهنگ خدمتگذار اهداف نیست، بلکه پایههای اجتماعی
خود اهداف است». (انصاری، محمدمهدی وخاشعی، وحید، ص۴۰،۱۳۹۲)
محمدحسین پناهی در
مقاله« توسعه فرهنگی؛ ضرورت توسعه اقتصادی، اجتمای و سیاسی» مینویسند«منظور از توسعه
فرهنگ، به معنای که امروزه از آن استفاده میشود، دو نوع سیاستگذاری است: یکی این که
سیاستهای اتخاذ شود که محصولات فرهنگی از انواع گوناگون در دسترس همه افراد یک جامعه
قرار گیرد، تا همگان بتوانند حد مناسبی از مصرف کالاهای فرهنگی را تجربه کنند. دوم،
گستردهتر کردن مشارکت مردمی در تولید فرهنگی است». (محمدحسین پناهی، ص، ۷ و۸، ۱۳۹۴)
در سیاست گذاری نوع
اول تلاش میشود تا از نخبهگرایی در حوزه فرهنگ جلوگیری شود وزمینه گسترش وتوزیع کالاهای
فرهنگی در میان همه اقشار جامعه زمینه سازی شود تا شهروندان همه بتوانند به آن دسترسی
داشته باشند. برای سنجش و ارزیابی اینگونه
توسعه شاخصهای چون تیراژ روزنامهها، مطبوعات، کتابها، میزان مطالعه، تعداد کتابخانهها،
رادیوها و تلویزیونها، سینماها، گالریها، تعداد آموزشگاهها، مساجد، مکاتب و سایر
کالاهای فرهنگی مورد مطالعه وبررسی قرار میگیرد. با درنظرداشت این مساله میتوان گفت که دسترسی شهروندان
به کالاهای فرهنگی سبب ارتقا و کیفیت زندگی آنان خواهد شد و این نوع توسعه را توسعه
کمی فرهنگ مینامند.
سیاست دیگری که نزدیکی
باسیاست نوع اول دارد نیز مطرح است. دراین نوع سیاست گذاری، تلاش میشود کالاهای فرهنگی
در حد که لازم است، توزیع و این کالاها نیاز به تولید دارد که شهروندان و یا بطور کل
عامه مردم در تولید آن نقش داشته باشند. دراین نوع سیاستگذاری تلاش میشود تا تولید
کالاهای فرهنگی از کنترول دولت خارج و در اختیار بخشهای خصوصی قرار گیرد تا سهم مردم
در تولید کالای فرهنگی نیز افزایش پیدا کند.
درسیاستگذاری نوع
دوم توجه روی کیفیت است. دراین نوع توسعه تنها افزایش تولید و توزیع کالا هدف نیست،
بلکه کیفیت تولیدات فرهنگی، انسجام درون نظام فرهنگی و رابط تولید و مصرف کالاهای فرهنگی
و همچنان جامعه پذیری و دورنی شدن فرهنگی و میزان تولید و توزیع آن توجه دارد. زیرا
تنها دسترسی به هر نوع تولیدات فرهنگی نمیتواند به شگوفایی و رشد فرهنگی در یک جامعه
منجر نمیشود بلکه دسترسی به کالاهای فرهنگی با کیفیت است که میتواند سبب تعالی بخشی
ورشد فرهنگی در یک جامعه شود.
جامعه فرهنگی و فعال
همواره تلاش دارد تا خودرا در برابر هرنوع تحول اجتماعی و فرهنگی آماده سازد؛ زیرا
داشتن ظرفیت مقابله میتواند جامعه را از تعرض مصئون بدارد، اما عدم پاسخگویی و پایین
بودن ظرفیت خود بخود راه برای جذب وگسترش فرهنگ وارده باز میکند در جامعه پویا و مترقی
افراد آن همواره تلاش میکند تا خود سازندهای جریان زندگی و خالق پدیده بنام فرهنگ
باشد، اما در جامعه بسته و تقدیرگرا بیشتر منتظر تحول اند و در انتظار تقدیر مینشینند.”
در فرهنگ های مترقی، زندگی همان چیزیست که ما باعث رخ داد آن می شویم، یعنی قهرمان
داستان هستیم. در فرهنگهای مقاوم در مقابل توسعه، زندگی چیزی است که برای ما رخ می
دهد یعنی ما در برابر آن تسلیم هستیم. (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا ،ص ۱۰۸؛۱۳۹۲)
۸-۲ توسعه اجتماعی
توسعه اجتماعی شامل
ایجاد بهبود در وضعیت اجتماعی افراد یک جامعه و در بعدی وسیعتر شامل تقویت جامعه مدنی،
دموکراسی اجتماعی، عدالت اجتماعی، رفاع اجتماعی و سرمایه اجتماعی میباشد. توسعه اجتماعی
نیز به نوبه خود داری دو بعد مرتبط به هم است. « یکی توسعه انسانی با توسعه ظرفیت مردم
برای کار مداوم جهت رفاه آنها و جامعه؛ و دوم، تغییر یا توسعه ظرفیت نهادهای اجتماعی،
به گونهای که نیازهای بشری را در تمامی سطوح، به ویژه در طبقات پایین جامعه، از طریق
فرایند بهبود روابط بین مردم و نهادهای سیاسی-اجتماعی رفع نماید».(محمدحسین پناهی،
ص،۱۲ ،۱۳۹۴)
در توسعه اجتماعی بحث
کیفیت زندگی انسانها مطرح است. یعنی اینکه سطح زندگی انسانها در یک جامعه چگونه است
و به چی امکانات و منابعی دسترسی دارند. امکاناتی که دسترسی دارند تا چی اندازه میتواند
پاسخگوی نیازمندیهای جامعه باشد. حسین پناهی معتقد است که دو نکته مهمی را میتوان
در مساله توسعه اجتماعی در نظر گرفت.« نکته اول، توزیع مجدد امکانات و منابع است، برای
تامین نیازهای مادی و معنوی انسانها نظیر ثروت، درآمد، خدمات اجتماعی وسایر امکانات
جامعه برای بالابردن سطح زندگی اگثریت افراد جامعه. هدف دوم بیشتر جنبه فرهنگی دارد
و شامل به رسمیت شناختن گروه ها و افراد متنوع جامعه و برابری حقوق اجتماعی آنهاست،
بطوری که بتوانند مشارکت ازاد در فعالیت های مختلف اجتماعی واقتصادی وسیاسی جامعه داشته باشد و خلاقیتهای خودرا به منصه ظهور برسانند». (محمدحسین پناهی، ص،۱۲ ،۱۳۹۴)
باید یادآور شد که
توسعه اجتماعی زادهای ارتقای ظرفیت نظام اجتماعی، ساختار و نهادهای خدماتی همان اجتماع
است. توسعه اجتماعی زمانی تحقق میپذیرد که مردان وزنان و همچنان همه اقشار جامعه در
عرصه فعالیتهای اجتماعی و عمومی سهم بگیرند. سهم همگانی سبب میشود که روند توسعه
را سرعت بخشید.
«سیاسیت
فرهنگی دولت نه فقط آشنا گردن مردم به فرهنگ سنتی است بلکه گشودن دریچههای آینده
به روی مردم است و این کار در سایه دموکراسی فرهنگی عملی میگردد. دموکراسی فرهنگی
یعنی امکان دادن، تشویق کردن وترغیب مردم در ساختن بنای فرهنگی آینده، یعنی مشارکت
فعالانه و قلبی مردم در این امر، یعنی این که فرهنگ نه فقط کار نخبگان و برگزیدگان،
که کار همه ملت است. وبرای این امر باید توده مردم به فرهنگ راستین، فرهنگ آزاد، دست
یابند. تنها با دموکراسی فرهنگی است که شعور فرهنگی برای همگان حاصل میآید و آفرینش
فرهنگی، که تاکنون اختصاصی بوده، ملی و اجتماعی و همگانی میگردد».( رحیمی، مصطفی،
ص۹ و۱۰،۱۳۷۴)
۸-۳توسعه اقتصادی
در بحثهای قبلی نیز
اشاره شد که مطالعات فرهنگی ما را کمک میکند تا شناختی از فرهنگ یک جامعه پیدا کنیم.
آگاهی و شناخت از یک جامعه سبب میشود که برای پیاده سازی برنامهها و اهداف انکشافی،
ارزشها، هنجارها و رفتاری اجتماعی آن جامعه را در نظر گرفته و مطابق به آن برنامه
ریزی نمایم.«وقتی برنامهای برای توسعه اقتصادی بخش خاصی طراحی میشود، باید به باورها،
ارزشها، هنجارها، نمادها و معناهای که فعالیت اقتصادی مورد نظر با آنها ارتباط دارد
توجه شود، و مشخص شود این نوع فعالیت اقتصادی
در جامعه هدف چه معنایی دارد، چه میزان هماهنگی با باورها وارزشهای وهنجارهای
اجتماعی مردم دارد، چه آسیب های احتمالی ممکن است به فرهنگ موجود محل یا منطقه یا کشور
بزند، و یا چگونه می توان از باورها وارزشها وهنجاری موجود جامعه برای زمینه سازی چنان
توسعهای بهره گرفت». ( ص ۱۲، همان
مقاله)
توسعه اقتصادی، ساختار
اجتماعی را تغیر میدهد، باعث گسترش شهر نشینی، آموزشی و مهارتهای حرفهای، رشد سیستمهای
سازمانی وغیره میشود و ثبات دموکراسی را تقویت میکند. (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی،
آتوسا ص ۱۰۶ ،۱۳۹۳)
مایکل پورتر: “فرهنگ
برتوسعه اقتصادی و رقابت تاثیر میگذارد، اما در عین حال براین موضوع تاکید کرد که
جهنی شدن شامل یک تحول فرهنگی است که فرهنگ را متجانس ساخته و غلبه بر تفاوتهای فرهنگی
و جغرافیایی را برای کشورها هموارتر میسازد.(حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا،
ص ۱۰۸،۱۳۹۳)
وبر قدرت را فرصت و
شانسی میداند که براساس آن یک کنشگر میتواند با تکیه بر قواعد هنجارهای ساختاری جامعه،
خواست خودرا بر مشارکت کنندگان در رابطه اجتماعی- حتی به رغم بیمیلی و مقاومت آنان
تحمیل کند. میزان این شانس یعنی”شدت قدرت” یکی از مهمترین وجوه تمایز میان جوامع توسعه
یافته و توسعه نیافته است.یکی از مهمترین وجوه تمایز میان جوامع توسعه یافته و توسعه
نیافته “شدت قدرت” است. در جوامع توسعه نیافته، ساختار هنجاری و مقررات نظم اجتماعی
بیانگر شانس بسیاری بالای کنشگران قرار گرفته در موضع قدرت( اقلیت حاکم) برای تحمیل
موفقیت آمیز و پیروزمندانه اراده شان بر دگیران( اگثریت محروم) است، زیرا هیچ مانع
و رادعی برای استفاده نامحدود از زور و خشونت در کار نیست. در حالیکه در جامعه توسعه
یافته، میزان این شانس به حداقل ممکن کاهش مییابد، زیرا ساختار هنجاری جامعه که مبتنی
بر قواعد مدرنیته و اصول مدنیت توین یعنی تمدن بورژوازی است، مانع از کاربرد نامحدود
و رادع زور و خشونت است. (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا، ص ۱۰۱ ،۱۳۹۳ )
«مشخصه اصلی
و واقعی توسعه نه تنها فقط ثروت یا فناوری یا قدرت نظامی یا جمعیت و وسعت قلمرو جغرافیایی
بلکه بیش از هر چیز، برابری حقوقی، کاهش دامنه نابرابری در توزیع قدرت و یا آنگونه
که آمارتیاس می گوید حضور آزادی است». (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا، ص ۱۰۱، ۱۳۹۳)
مایکل پورتر: “فرهنگ
برتوسعه اقتصادی و رقابت تاثیر میگذارد، اما در عین حال براین موضوع تاکید کرد که
جهانی شدن شامل یک تحول فرهنگی است که فرهنگ را متجانس ساخته و غلبه بر تفاوتهای فرهنگی
و جغرافیایی را برای کشورها هموارتر میسازد.( حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا،
ص ۱۰۸، ۱۳۹۳ (.
فلسفه وجودی و فعالیت
سازمانها، نهادهای و دولتها بر همین مبناست تا جامعه را از حالت ایستایی آن بیرون
کشیده ودر مسیر توسعه و شگوفایی قرار دهد. این تغییر زمانی تحقق میپذیرد که برنامهریزی
توسعهای بر مبنای واقعیتهای عینی جامعه طراحی شده باشد. ناهمخوانی برنامههای انکشافی با سنتهای حاکم بر جامعه با چالش مواجه میشود.
“هر ملتی با درک صحیح از واقعیتهای فرهنگی خود میتواند شیوههای اجتماعی واقتصادی
خودرا تغییر داده ویا انتخابی درست با شایستگی به پیشرفت اقتصادی دست یابد و تمرکز
برارزشهای صحیح آنها را پایدار کند، زیرا توسعه به شکل”یارانه” در اختیار هیچ ملتی
قرار نمیگیرد تا آن ملت وادار شود توسعه را پایدار کند؛ به عبارتی دیگر پیشرفت خریدنی
نیست به دست آوردنی است”. (حیدرپور، محمد ومحمدی مزینانی، آتوسا، ص ۱۰۸،۱۳۹۳)
نتیجهگیری
همانطوریکه در تعریف
فرهنگ به دو بخش مادی و معنوی آن اشاره شد، میتوان گفت که سازوکار پیشرفت بشر به همین
دو بخش خلاصه میشود. با توجه به مسایل مادی و کار روی آن سبب شده که امروز بشر درعرصه
تکنالوژی، فنآوری و سایر اختراعات و اکتشافات علمی دست به کارهای بزندکه در بسا موارد
شگفتآنگیز و حیرت کننده است، اما از حیطه فهم و عقل بشر خارج نیست.
تمام این دستآوردها
وانقلابات در عرصه تکنالوژی و فنآوری بر محور بخش مادیات استوار میباشد، اما از جانب دیگر میتوان گفت
که این بخش فرهنگ به تنهایی نمیتواند نیاز جامعه و مردم را برآورده سازد. هرقدر که
بازهم تحولات دراین عرصه پیش بیاید، نیاز به فضا و شرایطی دارد که بتوان آن را معرفی،
تطبیق و برای رفاه و آسایش جامعه بکار برد.
بعدی دیگر فرهنگ موضوعات
و مسایل ارزشی است. این ارزشها از اعتقادات و باورها گرفته تا رسوم، عنعنات و رفتارهای
را شامل میشود که در اجتماع به عنوان یک الگو وارزش پذیرفته شدهاست. پذیرفتن این
ارزشها، قوانین و رسومات در جامعه پذیری و نظم بخشی امورات اجتماعی ما را کمک میکند.
با در نظرداشت این مسایل است که فرهنگ با نگاهی ارزشی به موضوعات پرداخته و کمک میکند
تا برنامههای انکشافی وتوسعهای مطابق به این ارزشها وهنجارهای اجتماعی طراحی و برنامهریزی
شود. طراحی برنامههای انکشافی در هماهنگی با ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی
ضمن کمک به تطبیق بهتر آن، زمینه سهمگیری، حفاظت و بقای آن پروژه را نیز تضمین میکند.
منابع:
حیدرپور، محمد ومحمدی
مزینانی، آتوسا(۱۳۹۳)، جامعه شناسی فرهنگ،
تهران: جامعه شناسان
انصاری، محمدمهدی وخاشعی،
وحید(۱۳۹۲)، استراتژی درفرهنگ ورسانه، تهران، دفتر
مطالعات وبرنامهریزی رسانهها
مالینوفسکی، برانیسلاو(۱۳۸۷)، نظریه علمی فرهنگ، تهران: دفتر پژوهشهای
فرهنگی
راشل، جیمز، چالش نسبیت
فرهنگی، مترجم، عبدالرحیم پروانی
رحیمی، مصطفی(۱۳۷۴)، آزادی و فرهنگ ، تهران: ، نشرمرکز
عبدی، عباس(۱۳۷۹) قدرت، قانون، فرهنگ، تهران: طرح نو
فکوهی، ناصر،۱۰۶۱ http://anthropology.ir/node/
فصیحی، امان(۱۳۹۴) ضرورت توجه به فرهنگ، کابل: پیام گذار، شماره
اول، سال اول
پناهی، حسین(۱۳۹۴) توسعه فرهنگی؛ ضرورت توسعه اقتصادی، اجتماعی
وسیاسی، تهران،