۷ مرداد ۱۳۹۷

زایران فقیر

دیروز سری زدم به کارگاه خیاطی طراوت. پیر مردی همراه با پسرش وارد شد و بسته‌ی را که در دست داشت به خیاط داد وازش خواست که این دوجوره لباس خیلی عاجل است، می‌توانی تا فردا همین وقت‌ها بدوزی. خیاط هم پذیرفت وهمین که داشت اندازه می‌گرفت، پسر مرد خود لب به سخن گشود که پدرام پس فردا بخیر به حج می‌رود، یک دو جوره لباس درست حسابی داشته باشد.

وقتی متوجه شدم که جناب حاجی چپلکی را در پا دارد که هم  بخش از سرچپلک وهم از آخر آن نیست. پرسیدم که کاکا چطور شوق حج کرده؟ کمی تیز نگاه کرد و گفت که نمی‌دانی حج فرض است. گفتم بلی که فرض است، اما در صورت که توانایی مالی داشته باشیم، در غیرآنصورت نه. وی کمی نفس عمیق کشید و گفت که آره کل زندگی را تلاش کردم تا کمی پول جمع کنم وحالا از برگت کار بچه‌ها وتلاش خودم می‌خواهم این فریضه را بجا بیاورم.
همه پیش از پیش تبریک گفتیم. همین که اندازه لباس گرفته شده، خیاط کرایه دوخت هر جوره را سه صد وده افغانی می‌گفت، اما حاجی و پسرش از دوصد پنجاه بالا نرفت. شاگرد خیاط که درگوشه کارگاه این گپ وگفت را به دقت زیر نظر داشت، رو به حاجی کرد و گفت: حاجی صاحب سه هزار دلار را برای اعراب مصرف می کنی، چی فرق می کند که سه صد افغانی را برای حق الزحمه لباس به هموطن ات بدهی؟
حاجی کمی مگث کرد و گفت: خوب کار دولت است. ما که دوست نداریم زیاد پول بدهیم.
در همین زمان فرصت برایم پیش آمد و من نیز سر صحبت را باز کردم و توضیحات دادم که هزینه‌های اضافی را کنار بگذاریم همین که حج را شوق کرده برو، اما هزینه‌های اضافی برگشت را به فقرا کمک کن و نیاز به پلو وشورا نیست. مصارف برگشت حاجی ها و سوغاتی آنان بیشتر از اصل مصرف زیارتش است.
خود حاجی با آه وحسرت اقرار کرد که رواج‌های نادرست ومصارف اضافی کمر مردم را شکسته. همینطور ادامه داد که چی کار میشه کرد، عشق مردم به زیارت خیلی زیاد شده وناگزیر اند که بروند. سال پار یکی از قومی ما، که عمرش را در هیزوم کشی وچوپانی سپری کرده بود، گوسنفدانش را فروخت وبه کابل آمد تا به زیارت کربلا برود، ولی همین که اینجا ثبت نام کرد، دست‌هایش از بسکه ترکیده بود دستگاه بایومتریک نتوانست انگشتانش را بشناسد وثبت کند. سرانجام آن فرد را به دکتر معرفی کردند که پس از تداوی دستانش مراجعه کنند.
آن مرد پس از اینکه مقدار دوا و پماد گرفت به وطن برگشت وپس از تداوی ده روزه وبهترشدن وضع انگشتانش دوباره به کابل آمد وبه زیارت کربلا رفت.
وقتی وضعیت ظاهری آن حاجی را دیدم وآن داستان را از زبان آن حاجی شنیدم، تعجب کردم. در حالیکه سال پار، هزاران نفر از افغانستان به زیارت رفتند که از اینگونه افراد در میان شان کم نبودند.