۳ مهر ۱۳۹۶

نقش فرهنگ در فرایند توسعه

در مطالعات وسیعی که در رابطه به پدیده‌های مختلف اجتماعی صورت گرفته است، تحقیقات نشان میدهدکه بشر موجوداتی مصرفی محض و مقلد نیستند، بلکه مولد فعال اجتماعی نیز هستند. فعالیت‌های انسانی سبب شده‌است که از یک‌طرف خودرا با طبعیت خشن وفق دهد، از طرف دیگر در پی شناخت خود برآیند. ممکن  مسأله  سازگاری با طبیعیت دشواری‌های  خودرا داشته بوده باشد، اما مهمتر از همه و در عین حال پیچیده‌تر از آن مسأله  هویت بخشی وشناخت است.
شکل‌گیری پرسش‌های متعدد در ذهن آدمی، انسان را واداشت تا دست به کنجکاوی بزند و در پی یافتن پاسخ‌ آن برآید. این کنجکاوی وتفحص در طبیعت خود و اطرافش، سرنخ‌های از مطالعات خودشناسی و هویت‌یابی را باز کرد. سال‌ها سرگردانی، تفکر و سرانجام رسیدن به یک مرحله‌ای انکشاف‌یافته‌تر که همانا مسأله  خط و خوانش است، توانست خودرا به هدف نزدیک‌‍تر سازد. دست یابی به خط و کتابت مرحله‌ای جدید از زندگی آدمی در راستای شناخت و  پایه‌گذاری تحول عظیم همین هدف است.
پژوهش‌گران، دربسیاری موارد برای مطالعه و شناخت تمدن‌های گذشته، به مطالعات باستان شناسی می‌پردازند؛ اما پس از اختراع خط وکتابت، بیشتر به خوانش و مطالعه داشته‌های فرهنگی و مکتوب شده آن ملت پرداختند. از همین‌جاست که مسأله  چیستی فرهنگ در نزد آدم‌ها نیز مطرح می‌شود. با رسیدن به این‌جا، سوال مطرح می‌شود که فرهنگ چیست؟
طرح مسأله
ممکن برای بسیاری از خوانندگان این سوال مطرح شود که پرداختن به فرهنگ و چیستی آن چه ضرورتی احساس می‌شود؛ در حالی‌که مسایل حاد‌تر از این نیز در جامعه ما جریان دارد که اولویت مطالعاتی دارد. به با ور نویسنده، تمام ناهنجاری‌ها، خشونت‌، قانون‌گریزی، افزایش جرایم، فساد و ده‌ها معضل دیگری که امروز شهروندان و جامعه ما با آن دست به گریبان‌اند، ناشی از  بی‌توجهی به مسأله  فرهنگ و نبود مراجع حمایتی از این پدیده جهت آموزش و اصلاح‌پذیری امور بوده‌است. در هم‌چون وضعیت، ضرورت احساس می‌شود تا یک بار دیگر معضل‌های پیش آمده را مطالعه و با کمک جُستن از فرهنگیان و پژوهش‌گران این حوزه، گام‌های عملی را جهت رفع و اصلاح آن برداریم. یکی از مواردی که می‌تواند ما را کمک جدی کند، بازنگری به آنچه در جامعه رواج یافته و بدون اینکه جنبه ارزشی و کارکردی در جامعه داشته باشد.
در این نوشته تلاش می‌شود تا ضمن ارایه تعاریف چندگانه از فرهنگ، به نقش فرهنگ در فرآیند توسعه بپردازم. ممکن خطاها ولغزش‌های قلمی در این مورد دیده شود که نقد و نظرهای سازنده می‌تواند نگارنده مطلب را  یاری رساند.
تعریف و بحث مفهومی در مورد فرهنگ
وقتی حرف از فرهنگ به میان می‌آید به آن بخش از جنبه‌های جوامع بشری اشاره می‌شود که آموخته می‌شود، نه آنهایی که به صورت ژنیتیکی به ارث می‌رسند. یکی از بحث‌های جدی و در عین حال پیچیده، پدیده‌ای به نام فرهنگ است. تا اکنون پژوهش‌گران حوزه فرهنگ، تعریف‌های گوناگونی را ارایه کرده‌اند، اما به لحاظ وسعت و پیچیدگی آن، به توافق نظر و تعریف واحد و جامع که مورد مقبول همه واقع شود، نرسیده‌اند.
فرهنگ چیست؟
واژه فرهنگ معادل است با واژه (ثقافه) عربی و (Culture)انگلیسی است. در بحث حاضر تلاش می‌شود که فرهنگ از لحاظ لغوی، اصطلاحی و هم‌چنان عناصر  و ویژگی‌های سازنده آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
۱-۱ معنای لغوی فرهنگ
علی‌اکبردهخدا در واژه نامه‌اش در را بطه به واژه فرهنگ چنین نگاشته است:«فرهنگ (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه  ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است». اما معین در واژه نامه‌اش چنین نگاشته است:« فرهنگ ۱ علم ، دانش . ۲ تربیت ، ادب . ۳ واژه نامه ، کتاب لغت . ۴ عقل ، خرد. ۵ تدبیر، چاره ».  عمید در واژه نامه‌اش چنین معنی را ارایه کرده‌است:«اسم پهلوی فرهنج۱. علم؛ دانش.۲٫ ادب؛ معرفت.۳. تعلیم‌وتربیت.۴. آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.۵. کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آن‌ها باشد؛ لغت‌نامه.» فرهنگ را از لحاظ واژگانی فهمیدیم که سه پژوهشگر و واژه شناس ادب فارسی معناهای متعدد را برای فرهنگ داده‌اند، اما از آن همه معنی«تعلیم و تربیت» میان هرسه شان مشترک است.
۱-۲ معنی اصطلاحی فرهنگ
واژه فرهنگ برای اولین بار توسط دانشمندان آلمانی وارد حوزه علوم انسانی شد. برنیسلاو مالینوفیسکی در کتاب نظریه علمی فرهنگ می‌گوید:«فرهنگ کل به هم پیوسته‌ای است که مرکب از نهادهایی که بعضا خود مختارند و بعضا در همکاری وهماهنگی با هم  عمل می‌کنند.» (نظریه علمی فرهنگ، ص۵۱) محمدحیدرپور در کتاب جامعه شناسی فرهنگ از کلاک و کلی دو تن از پژوهش‌گران عرصه فرهنگ این‌گونه نقل می‌کند:«فرهنگ نظامی است که در طول تاریخ به وجودآمده و شامل طرح‌های آشکار و نهان برای زندگی است و بین همه افراد جامعه با اعضای گروهی معین در زمان مشخص مشترک» (جامعه شناسی فرهنگ، ص ۱۸،). در همین حال مهدی انصاری از سلیمی در کتاب استراتژی در فرهنگ و رسانه چنین تعریفی را ارایه می‌کند:« فرهنگ اصلی‌ترین جلوه‌گاه ظهور حیات اجتماعی انسان است».(  استراتژی درفرهنگ و رسانه، ص ۲۸). اما داریوش آشوری از زوایه‌ای دیگری به فرهنگ نگاه می‌کند. وی برای فرهنگ دو بعد قایل است، مادی و معنوی. در بخش مادی می‌گوید که فرهنگ مادی شامل همه وسایل وابزارهای مادی و آن چیزی است که به دست بشر از ماده طبیعی ساخته می شود و نیز شیوه‌ها و فرایندهای ساخت و ساز آن‌هاست. فرهنگ معنوی شامل، ارزش‌ها، دیدگاه‌ها و باورها، اندیشه‌ها و فن‌ها، یعنی آداب وسنت‌ها، علوم، فلسفه، ادبیات و هنر همه فرآورده‌های ذهنی انسان است. «فرهنگ شامل همه سازمایه‌های مادی ومعنوی زندگی اجتماعی است که فرد انسانی در درون آن زاده و پرورده می‌شود واز این راه دارای آن چیزی میشود که در اصطلاح روانشناسی«شخصیت» مینامیم. از این راه فردانسانی چیزی ارزانی می‌شود که نامش«هویت فرهنگی»است و این هویت کل، گرایش‌های رفتاری او را به او می‌بخشد».  (جامعه شناسی فرهنگ ، ص ۱۶)
عناصر فرهنگ
عناصر فرهنگ مجموعه‌ای از ارزش‌ها، عقاید وباورها، هنجارها، نمادها و صنایع فرهنگی یک ملت را شامل می‌شوند. هرچند در دسته بندی عناصر فرهنگی اتفاق نظر وجود ندارد، بعضی‌ها زبان و زیبای شناسی را نیز جزیی عناصر فرهنگ می‌دانند، اما عده‌ای زیبای شناسی را زیر مجموعه صنایع فرهنگی وز بان را زیر مجموعه نمادها قرار می‌دهند. به رصورت در این نوشته ضمن توضیح معرفتی از عناصر فرهنگی یادشده، زبان را نیز جزیی عناصر فرهنگی قرار دهیم؛ زیرا زبان در تمام مناسبات بین‌العناصری فرهنگ نقش فعال و برجسته دارد.
هنجارها
هنجار از لحاظ لغوی به معنای الگو، قاعده، رفتار، معیار، قوانین نیز معنی شده‌است. اما در میان عوام و معنی اصطلاحی آن به مجموعه رفتارهای پذیرفته شده‌ی اجتماعی میان افراد و گروه‌ها مورد تایید قرار گرفته است. البته هنجارها از یک جامعه تا جامعه دیگر فرق دارد.
هنجارها عموما از پشتوانه‌ی فعال فرهنگی در میان مردم برخوردار است. عدم حمایت فرهنگی از هنجارها سبب می‌شود که نقش هنجارها در جامعه تضعیف شود و موثریت لازم را نداشته باشد.
۲ . ارزش ها
سلسله‌ی از قواعد و اصول‌هایی که در میان مردم مفید و مطلوب تشخیص شده باشد، ارزش گفته می‌شود. ارزش‌ها فی‌نفسه از بارهای معنایی برخوردار است که از سوی گروه افراد به بعضی از پدیده‌ها نسبت داده می‌شود و در زندگی انسان‌ها از اهمیت و جایگاه خاص برخوردار است. به طور مثال: عدالت، آزادی، کرامت انسانی، صلح، نظم، اخلاق و، اما الویت‌های آن از یک جامعه تا جامعه دیگر فرق می‌کند. به هرصورت بعضی از ارزش‌های جهانی داریم که در همه جوامع به آن به عنوان یک ارزش می‌نگرند و در الویت قرار دارند. مثل، عدالت، صلح، آزادی و.،
عقاید و باورها
عقاید و باورها یکی از اصل‌های توافقی در جوامع انسانی است. این توافق‌ها براساس حقیقت بودن، اصالت و صحیح بودن صورت می‌گیرد. گاهی ممکن است که تمام افراد یک جامعه به توافق نهایی و کلی روی عقاید و باورها نداشته باشند، اما باورهای اکثریت مطلق می‌توانند الگوی باوری همان جامعه را شکل دهند. مثال اعتقاد به وحدانیت خداوند از دید پیروان ادیان توحیدی.
نمادها
نمادها عبارت از نشانه‌ها و سمبول‌هایی اند که دارای معنای خاص  رمزی اند و براساس یک سلسله قرار دادهای جمعی میان افراد یک جامعه پذیرفته شده باشند. به طور مثال پرچم ملی کشورها، جنبه نمادین دارد.
صنایع فرهنگی و هنری
صنایع فرهنگی و هنری به بخش مادی فرهنگ گفته اطلاق می‌شود که در اثر فعالیت‌های فیزیکی و تولیدات صنعتی به وجود آمده باشد. مثل ساختمان سازی، تولیدات فرش، ظروف و یا سامان‌‌آلات تزیینی.
۵. زبان
زبان پدیده‌ی اکتسابی، اجتماعی، قرار دادی و نظام یافته‌ای است که برای افهام و تفهیم به کار برده می‌شود. زبان معمولاً در اجتماع کسب و براساس قراردادهای قبلی که میان شهروندان صورت گرفته است، پیام‌ها در قالب مفاهم و نمادها در آن معنکس می‌شوند.
زبان یکی از عناطر فعال فرهنگ است که می‌توان به واسطه آن تمام داشته‌های یک جامعه را ثبت، بیان و یا هم انتقال داد. برهمین مبنا اهمیت زبان برجسته بوده که در بسیاری از موارد، قضاوت‌های فرهنگی از روی آن صورت می‌گیرد.
در جامعه ما متاسفانه به جای تقویت و حمایت از زبان و جنبه فرهنگی آن، بیشتر به جنبه سیاسی آن توجه شده که هرکسی به نحوی از آن به عنوان یک ابزار برای بیان و رسیدن به مقاصد سیاسی خود استفاده می‌برند. حتی سال‌ها، بسیاری از قوانین در گرو زبان و اصطلاحات مروج یک زبان بند مانده‌است. زبان نقش بس فعال در گسترش فرهنگ و تقویت روحیه همدیگر‌پذیری و درعین حال قضاوت افراد در رابطه به مسایل و موضوعات اجتماعی دارد. به طور مثال: از آنجایی‌که در کشور ما تاکنون پدیده‌ی  به نام  ملت شکل نگرفته است، هر تشکل اجتماعی بر مبنای ساختار و ایده‌های خود از آن کار می‌گیرد. یکی از آن موارد مسأله  قضاوت کردن راجع به فرد و برچسب کل زدن است. به عباره دیگر، هرگاه فردی از یک قوم ویا یک گروه دچار خطا واشتباهی شود، فورا افرادی دیگر بر رفتار آن فرد قضاوت‌ قومی، زبانی، سمتی و یا مذهبی می‌کند؛ در حالی‌که وی فرد است و هیچ‌گاه نماینده کل بوده نمی‌تواند. به طور مثال: هرگاه فردی از یک قوم دچار یک اشتباه شود، قبل از اینکه شخص وی مورد قضاوت قرار بگیرد، با برچسب‌های قومی، مذهبی و زبانی مورد قضاوت می‌گیرد. این نشانه‌ای ضعف فرهنگی است که از زبان به شکل درست آن استفاده نمی‌شود.
ادامه دارد


هیچ نظری موجود نیست: