آسیاتایمز: ابوطالب مظفری به عنوان شاعر شناخته شده، اولین الهام شعریاش
را درکجا وچگونه دریافت کرد؟
ابوطالب مظفری: اولین بار در سال
1364 ه.ش بود که اولین شعر را سرودم. سرودن اولین پارچه شعر همراه بود با یک
مناظره. با برادرام یکجا دیوان شهید بلخی را می خواندم و برادرام از من پرسید که شما
میتوانید مثل شهید بلخی شعر بگویید؟ من هم جواب دادم بلی. شب شعری را شبیه به سرودههای
شهید بلخی سرودم و برای برادرام خواندم. هرچند این شعر وزن وقافیه داشت، اما سایر جنبهها
وعناصری شعری را با خود نداشت. این اولین شعری بود که سرودم. در آن زمان انسان شاعر
برایم مثل یک موجود رویایی و خارقالقاده بود. تصور میکردم شاعران باید درحد مولانا،
فردوسی وحافظ باید باشد تا شاعرشد. با تصوراینگونهی از انسان شاعر، شعرگفتن و شاعرشدن
به قلهی میمانیست که اصلا نمیشود به سویش نگاه کرد تا چی رسد که آن را فتح کرد.
با همان سرودهی اول و تشویق برادرام کم کم حس کردم که میتوان شعر گفت. از شعرهای
که میسرودم هیچگاه راضی نبودم؛ زیرا کارم تقلیدی ودر عین حال از زبان کهنه برخورد
بود. تا اینکه یک اتفاق افتاد واین وضع را
تغییر داد. در یک تکهی از روزنامه بیتی را از شاعرمعاصر بنام علی معلم دامغانی خواندم
که در رابطه به دوکتورعلی شریعتی سروده بود:
گزین شدند وسوار گزیده را کشتند
سیه بپوش برادر سپیده را کشتند
این شعر من را جذب خود کرد و حس کردم که اگر آدم شعر بسراید در زمان معاصر
باید یک زبان و تصویراینگونهی داشته باشد. چون در ذهنیتام بود که با زبان مولانا
وحافظ دیگر نمیشود شعر گفت. آنها در حد کمال آن شیوه و زبان را تجربه کردهاند و
همین شعر سبب شد که به دنبال شاعر آن راه بیافتم و کتابش را پیدا کنم. گفته میتوانم
که قفل زبان من با خواندن شعرهای علی معلم باز شد و روزنهی جدیدی را برویم گشود. یک
سال بعداز آن اتفاق مثنوی سرودم بنام"سوگنامه بلخ" که با تاثیرپذیری از کارهای
علی معلم میباشد. این تاثیرات را میشود از لحاظ ساختار زبانی ، صورخیال و قالب مشاهده
نمود. در حقیقت اولین کار و اولین اثری شعریام
هم به همین نام چاپ شد. با سرودن این مثنوی درحقیقت وارد دنیای شعر شدم.
آسیاتایمز: جناب مظفری شما گفتید که باتاثیری پذیری از آن بیت علی دامغانی
تغییر درنگرش شما ایجاد شد واین تاثیرات بر تداوم کار شما تا چی اندازه اثر گزار بوده
است؟
ابوطالب مظفری:همانطور که در اول اشاره شد، آن بیت علی معلم در حقیقت یک
راه را برای من باز کرد، اما جریانی درادبیات مقاومت ایجاد شد که از آن بنام مثنوی
سرایی ویا مثنوی-غزل یاد میکنند. این مثنوی سرایی درحقیقت تداوم همان کاری بود که
علیمعلم قبلا کرده بود. در میان شاعران افغانستانی اولین کسی بودم که چنین سبک را
پیروی کردم وبعداز من شاعران دیگر چون استاد محمدکاظم کاظمی، سیدنادراحمدی، محمدشریف
سعیدی وشاعران دیگر آن را ادامه دادند. درحقیقت این مثنوی غزل یا مثنوی سرایی همان
سبک علیمعلم بود. اما به تدریج در زمینهی شعر تجارب بیشتر حاصل کردیم و تصرفاتی را
نیزاز لحاظ زبانی، مفاهیم وصورخیال در آن وارد کردیم. جزء همان حفظ قالب دیگر کدام
تقلیدی را انجام ندادیم.
آسیاتایمز: بزرگان ادب گفتهاند که هرکس میخواهند شاعرشوند، باید چند
هزار بیت راحفظ داشته باشند وچند موارد اینگونهی دیگر. حالا به نظر شما این گفتهها
تا چی اندازه کمک میکند تا یک فرد شاعر شود؟
ابوطالب مظفری: تربیت شعری چون در قدیم مبتنی بروزن بود، این شرایط خیلی
لازم بوده است. شما وزن شعر را نمیتوانید یاد بگیرید، مگر اینکه درکودکی شعرحفظ کنید
و وزن شعررا به عنوان ملکهی ذهن خود بسازید. وزن چیزی نیست که در بزرگ سالی آن را
آموخت و یا در دانشگاهها فرا گرفت، بلکه وزن باید جزء داشتههای ذهنی یک انسان شاعر
باشد. چون شعر قدیم متکی بر وزن بوده بناء حفظ کردن ابیات زیاد و آنهم دراوزان وقالبهای
مختلف ذهن فرد را آماده ساخته و برای شاعر شدن تربیت میکند. اما در شعر امروز که عامل
وزن از بین رفته دیگر این نکته را لازم نمیبینم. حتی برعکس شاعرانی را دیدهام که
نگاه خاصی به ادبیات کلاسیک نداشته وکاربهتری را انجام است. وقتی ذهن یک نوع تربیت
خاص پیدا میکند، شاعر دنباله رو آن قرار میگیرد. کمتر شاعری توانسته که خودرا از
زیر سلطهی آن بیرون بکشد. لذا چنین شاعرانی زبان کلیشه دارد. افراد که ناخود آگاه
وارد قلمرو شعر میشود، زبان راحتی دارد. زبان چنین افرادی با زبان امروز همسوی دارد.
شاعران زیادی را میشناسم که درجلسات ما حضور پیدا میکند بدون اینکه آشنایی با ادبیات
وشعر قدیم داشته باشد، اما ازجمله شاعران موفق است.
آسیاتایمز: عدهی معتقداند که مظفری امروز حاصل دوران مهاجرت و فضای فرهنگی
ایران است. در غیر آن به این شهرت وجایگاه
فعلی که دارد نمیرسید، تاچی اندازه این گفته را شما میپذیرید؟
ابوطالب مظفری: با این گفته موافقام. انسانها را سرگذشت شان به جای
میرساند. اگرتاهنوز "درباغچار" میماندم، ممکن یک دهقان میشدم واگر نهایت
تلاش را بخرچ میدادم یک روحانی میشدم. چون پدرم خیلی دوست داشت تا عالم دین باشم.
ممکن به سراغ شعر هیچگاه نمیرفتم، زیرا در آن محیط که ما بودیم و آن آرامش که آنجا
بود، باعث نمیشد که من دنیای شعر را کشف کنم. اما اتفاقات که در زندگی ما پیش آمد
و مهاجر شدیم، من را به سوی دنیای شاعری کشاند. اولا مهاجرت یک عاملایست که انسان
را به سمت تخیل وعاطفه سوق میدهد. دوما انقلاب، جنگ و کشتاری را هم نمیشود نادیده
گرفت. گذشته از موارد که نام بردم، محیط ادبی ایران سبب شد که زمینهها بیشتر شود.
چنین اتفاقات در زندگی ما که از آن نام بردم، اگرپیش نمیآمد، مسلما که شاعر نمیشدم.
اگر شاعری هم میشدم شاعرمعمولی بودم که در ولایت خودم داشتم شعرهایم را زمزمه میکردم.
آسیاتایمز: برخورد شهروندان ایران با مهاجرین افغانستانی نامناسب و توهینآمیز
است. این رویکرد با شهروندان اهل فرهنگ وقلم چگونه است؟
ابوطالب مظفری: درآغاز کم وبیش اینگونه برخوردها وجود داشت. در آغاز که
ما به ایران مهاجرت کردیم، متاسفانه شناخت ایرانیها از افغانستان هم محدود بود وهم
مخدوش. محدود بودن به این معنی که ایرانیها مدتی مدیدی بود که به این سمت از عالم
اصلا توجه نداشت. بیشترین توجه ونگاه فرهیختگان
ایرانی به سوی غرب متمرکز شده بود. دقیقا اخرین توجه ایران به شرق بر میگردد
به دوران تهاجمات نادرافشار. زیرا جوامع شرقی از دوران مدرنیته به این طرف حرفی برای
گفتن نداشت. این امر سبب شد که بیشترین توجه ایران به سوی غرب باشد. مخدوش بودن به
این خاطربود که تمام شناخت ایرانیها بر میگشت به تعداد ازکارگران مجرد افغانی که
برای کار میرفتند وبرمیگشتند. کارهای را که آنان انجام میداد هم بسیارسخت وهم از
لحاظ درجه بندی شاقه و باظاهر ناخوشآیند بود. بعضا در میان این مهاجرین افرادی هم
بودند که دست به کار خلاف بزند. واین برای هر انسانی یک اتفاق طبیعی است. به خاطر چنین
اتفاقات و هویت کارگری چهرهی افغانستان مخدوش بود. وقتی سیل ازمهاجرتها از افغانستان
شروع شد، درمیان این خانوادههای مهاجرعدهی زیادی از اهل فرهنگ و قلم متولد شدند.
این امر سبب شد که هم آَشنای بین دو ملت بیشترشود وهم آن چهره مخدوش که قبلا معرفییی
شده بود، از بین برود. هرگاه برخورد شهروندان ایران را از آغاز سالهای مهاجرت افغانها
در آن کشورتا به امروز درنظر بگیریم، کاملا تغییرکرده است. فعلا شهروندان ایران و افغانستانیهای
مهاجر در آن کشور دوستان بسیارصمیمی هستند. افغانها مردمان پرتلاش، مومن، معتقد وزحمتکش
هستند که از عرق جبین خود نان میخورند. فرهنگیان افغانی فعالیتشان را شروع نمودند
و این فعالیتهای ادبی-فرهنگی برادبیات ایران تاثیر گذاشت. ایرانها نیز ادبیات ما
را به عنوان یک ژانرادبی مستقل به رسمیت شناختند.
آسیاتایمز: خط سوم ودُردری از جمله نشریههای جا افتاده و معتبری بودند
که ازطرف جمع از فرهنگیان مهاجر در ایران منتشر میشد، چی چیز سبب شد که این نشریهها
از نشر بازماند؟ فکر نمیکنید که نشر دوباره آنها یک نیاز جدی برای بهتر شدن وضعیت
ادبی کشورباشند؟
ابوطالب مظفری: دُردری به یک معنی متوقف نشد بلکه تغییرنام یافت وبه نام
خط سوم ادامه پیدا کرد. دُردری و خط سوم آن زمانیکه منتشر میشد به معنی اوج توانایی
مجموعهی فرهنگی-ادبی مهاجرین نبود، بلکه یک بخش کوچک از آن توانایی بود که اهل فرهنگ
وادب داشتند. اقتصاد وشغلی را که درآنجا داشتیم، همین را اقتضا میکرد که یک نشریهی را داشته باشیم. هرگاه
این نشریه حمایت میشد تابحال بالای صد شماره آن منتشر شده بود. متاسفانه که تنها13
شماره از دُردری و13 شماره هم از فصلنامه خط سوم به نشر رسید و دیگر از نشر بازماند.
چاپ این نشریهها درمدت زمانی نزدیک به 16 سال اندک وناچیزاست. چاپ فصلنامه خط سوم
وماهنامه دُردری با هزینه ثابت وحمایت مالی تعریف شده از سوی کدام نهادی به نشر نمیرسید،
بلکه با شوق وعلاقهی اهل فرهنگ که خود آنها مشکلات فراوانی داشتند، منتشر میشد.
وقت اضافی شان را برای فعالیتهای فرهنگی-ادبی میگذاشتند که حاصل آن فصلنامهی خط
سوم ودُردری بود. در مدت زمانی که دُردری وفصلنامه خط سوم به نشر میرسید، هیچکدام
از اعضای آن حقوق و کمک مالی از آن دریافت نمیکردند بلکه از هزینههای شخصی خود برای
چاپ و نشر آن صرف میکردند. به همین لحاظ بعضی توقفهای را این دونشریه به همراه داشته
است. اعضای این نشریه میرفتند تا چند ساعت بیشترکار کنند تا هزینه مالی این نشریه
را بدست بیاورند وآن را تداوم بخشد. با گذشت زمان عدهی از اعضای نشریه به سوی غرب
مهاجر شدند که این مهاجرتها نیز دربازماندن این نشریهها تاثیر داشته است. دُردری
با آن آوازه و واقعیتش جوردرنمیآید. هرگاه این را با همان معیارهای واقعی اگربه بررسی
بگیریم، تصورنمیرفت که چنین اتفاق بیافتد. در ایران نمونههای داریم. نشریهها درایران
توسط ارگانها ونهادهای مختلف به نشر میرسد. هرگاه کار آن نشریهها را با دُردری مقایسه
کنیم، کم میآوردندو خود آنان نیز این را اعتراف میکردند. آنها نیز تاخیر وتوقفات
را داشته اند. طولانیترین نشریه وطولانیترین نشستهای ادبی وفرهنگی که در ایران تابحال
بوده، نشستها وانجمنها شعر وداستان مهاجرین و دُری در مشهد است. انجمن شعر وداستان
ما تاهنوز فعال است وشهروندان ایران هم در آن شرکت مینمایند.
البته هزینه چاپ دُردری در آن زمان به عهدهی انجمن نویسندگان بود، از آن
به بعد انجمن دچار مشکل شد وجمع اعضای دُردری خواستند که نشریه ادامه پیدا کند، اما
با یک نام دیگر. سرانجام خط سوم را شروع کردیم که متاسفانه بخاطرنداشتن هزینه وحمایتگر
مالی سبب شد که این فصلنامه نیزازنشر بازماند.
خبر خوش که میتوانم برای اهالی فرهنگ وادب داشته باشم، اینکه تصمیم داریم
تا ادامهی دُردری وخط سوم را ازشماره سیزده
به بعد ادامه بدهیم. فعلا این دو نشریه زیر چاپ رفته و به زودی به دست همشهریان قرار
میگیرد. دفتر خط سوم درکابل از این به بعد فعال است وخط سوم مثل سابق در فصلنامه و
دُردری به شکل ماهنامه به نشر خواهد رسید.
آسیاتایمز: وضعیت فرهنگی کشور را با درنظرداشت آدرسهای مختلف چون: خانهی
ادبیات، کاشانهی نویسندگان، انجمن قلم وسایرنهادهای ادبی چگونه ارزیابی میکنید؟
ابوطالب مظفری: فعالیت ادبی را به دوبخش تقسیم کرده میتوانیم. یک بخش از
این فعالیتها پروژهای بوده است. پروژه گرفتن آن رونق را که در سایرعرصهها داشته،
در عرصهی ادبی نداشته است. کسی روی فعالیتهای ادبی در این کشور سرمایه گذاری نمیکند
وبعضی کشورها هم صلیقهی به این قضیه نگاه کرده وبعضی پروژهها را انجام داده است.
اینگونه کارهای مقطعی وکوتاه تاثیرچندانی نداشته است. کارهای مقطعی وکوتاه مدت در عرصهی
ادبیات وفرهنگ نتیجه نمیدهد، زیرا نصف هزینه
که برای کار در نظرگرفته میشود، صرف تبلیغات وهیاهو میشود ونصف دیگر آن به
فعالیتها بر میگردد. نکتهی دیگری را که میتوان دراین زمینه درنظرگرفت، مساله خود
دولتهاست. از آنجایکه دولت ما هم پروژهگیر بوده، نتوانسته کاری فرهنگی را حمایت کند
و این مسوولیت را به خود اهل فرهنگ وادب واگذار کرده است. به خود وانهادگی کارها درعرصهی
ادب وفرهنگ یک فاجعه است. چون فرهنگ همیشه نیاز به حمایت داشته وخودش درآمدزا نمیباشد.
شاعرانی با استعدادی داشتیم که با بیرون دادن مجموعههای شعریشان میتوان استعداد و
توانایی آنها را دریافت، اما با گذشت اندک زمانی دیگر از آن و مجموعههای بعدی خبری
نیست. وضعیت ادبی-فرهنگی فعلی آشفته و پریشان است و از چنین وضعیت راضی نیستم.
آسیاتایمز: دسته بندی که درباره شاعران وادبیات صورت گرفته، شما را به
عنوان یکی از بنیانگذاران ادبیات دورهی مقاومت مینامند، ادبیات مقاومت چگونه و از
کجا شروع میشود؟
ابوطالب مظفری: ژانرهای ادبی به لحاظ موضوعی و موقعیتی متفاوت است. وقتی
در برابر یک جنگ وتجاوز قرار میگیریم، ادبیات که در این ساحه خلق میشود مسلما ادبیات
مقاومت است. هرگاه دچار جابجایی وکوچ از یک
جا به جای دیگر میشویم بایک سردرگمی، بی هویتی ویا احساسات نوستالژیک خود مواجه میشویم
وخلق اثری ادبی درهمچو زمانی به نام ادبیات مهجر یا مهاجرت یاد میشود.
از این نوع کارها زیاد بوده که درقدیم نیز بنام حبسیهً سراییها داشتهایم.
همهی اینها در حقیقت بدنهی از ادبیات یک کشور را میسازد. هرقدر تنوع در ادبیات
یک کشور بیشتر باشد، به همان اندازه درپرباری ادبیات آن کشورکمک میکند که خوشبختانه
درادبیات ما ازاین دست زیاد اند. کوچیدن ومهاجرت انسان افغانی مملو ازاینگونه رخدادهاست،
منتها چیزی را که در این میان لازم میدانم وبه دنبال آن باید باشیم، یافتن زبان بیان
اینگونه رخدادهاست. تاهنوز ظرفیت زبانی وامنیت بیانی این کار نداریم. این دونکته خیلی
مهم است ورنه ما سرشار از سوژه، تجربه و موقعیتهای ادبی وهنری هستیم. مجالی پیدا کنیم،
یک اتفاق عظیم در این کشور میافتد. نویسنده ما اولا زبان بیان اینگونه مسایل را پیداکند
ودوما امنیت خاطر را بیابد که تا به آن رجوع کرده و آن را بنویسد. هرگاه این دواتفاق
بیافتد من برای آِینده ادبیات افغانستان خوش بین هستم.
آسیاتایمز: تاهنوز چند اثر ادبی از شما به چاپ رسیده و کدام یکی از اینها
بیشتر توانسته است که پیام شما را به مخاطبان برساند؟
ابوطالب مظفری: من سه مجموعهی شعری تا هنوز چاپ کردم که اولین آن
"سوگنامه بلخ" است. دومی اش "گزیدهی ادبیات معاصر" و سومی آن
"عقاب چگونه میمیرد" میباشد. مجموعه دیگری در این دوسال اخیر کار شده که
تاهنوز به چاپ نرسیده واگر به چاپ برسد، گفته میتوانم که دومین کتاب مستقلام میباشد،
زیرا دو کتاب دیگرم مجموعهی از کارهای مشترکی از سایرآثارم میباشد.
آسیاتایمز: کدام یکی از سرودههای شما توانسته پیام و آن چی را که میخواستید
بیان بکنید، پیام شما را بهتر رسانیده است؟
ابوطالب مظفری: هرکدام از این سرودهها درمقطعی خاص برایم مهم بوده، اما
آنچه را که مردم میپسندد چیزی دیگریست. برای خود شاعر هرگاه یک تکهی کوچکی را هم
میسراید، مهم هست. مثلا یک سروده کوتاه دارم
تنهایم؛
چون گرگ سپید
در زمستان باغچار،
رد خونم
مگر برآشو بد
مشام تفنگچی لجوجیرا
هرچند
این یک سروده کوتاه است، اما برایم مهم است. این سروده کوچک چیزی را بیان کرده که گاهی
اوقات یک سرودهی بلندهم این کار را کرده نمیتواند. گاهی در یک مثنوی بلند هم مطالبی
مختلف را بیان کردم. مهم اینست که مخاطبان کدام را میپسندند. مثنویهایم بیشتر با
مخاطبان ارتباط برقرار کرده وآنها را پسندیده است. خصوصا چهار مثنوی که شکایتنامهها،
مادرسلام، دنبورهنامه ومثنوی که برای شهیدمزاری سرودهام. اینها ازجمله کارهای بوده
که جدی روی آن کار کردهام. دراین اواخر بیشترکارهای سپید انجام دادهام. سه تا سرودهی
را که درعرصه شعرسپید انجام دادهام از نظر خودم، بیشتر روی آنها درنگ کردهام. عقاب
چگونه میمیرد؟ انتحار میکنم ویکی دیگر را هم برای استاد سرورمولایی سرودم.
آسیاتایمز: برخورد جمهوری اسلامی ایران با قنبرعلیتابش را چگونه ارزیابی
میکنید؟ این اخراج جناب تابش چی دلیلی میتواند داشته باشد؟ گاهی فکر کردهاید که
چنین برخورد با شما نیز صورت گیرد؟
ابوطالب مظفری: من فکر میکنم که این قضیه را نباید زیاد جدی بگیریم، این
یک اتفاق است. یک اتفاق بود که میتوانست راحتتر از این حل میشد، اما متاسفانه این
مساله رسانهی شد. این اتفاقیست که ممکن برای یک انسانی رخ بدهد، یاهم هیچگاه اتفاق
نیفتد. آنچه که در رسانهها گفته شد، به نظرم واقعیت کار نبود، این یک مسالهی کاملا
شخصی بود که تاهنوز دلایل آن را نمیدانیم. اتفاقی را که دقیق در مورد آن نمیدانیم
نباید قضاوت کرد. فکر میکنم که رسانهی شدن این مساله به هر دوجانب آسیب زد. گاهی
تنشهای پیش میآید که لازم به دامن زدن آن نیست.
آسیاتایمز: دوجریان در وضعیت فعلی
ادبی محسوس است. سپیدسرای و رجوع به فولکور وسرایش در لهجهها. به نظر شما این دو روند
وخصوصا لهجه سرایی بازگشت به گذشته نیست؟
ابوطالب مظفری: سپید سرایی یک جریان غالب شعر امروز است که باید باشد.
نمیشود این قالب شعر را نادیده گرفت. سپید سرایی یک قالب جدید، نو و پرظرفیت است. خیلیها قالب شعرسپید را یک قالب سبک میشمارند.
هرکس که یک انشای شاعرانه ویا ادبی سرود، فکر میکند یک شعرسپید سروده است. این گونه
نگاهها وبرخورد با قالب شعر سپید، آفت بزرگ شمرده میشود. میان خوب شعر سپید گفتن
و بد شعرسپیدگفتن یک فاصله طولانیست. پیمودن این مسیر طولانی از دامنه تا به آن قله،
خیلی دشوار است.
اما بومی سرایی جریان بد نیست و موافق این جریان هستم. هرگاه ادبیات هرکشور
شعبهها وشاخههای مختلف داشته باشد، پربارتر است. درکشور ما گویشها ولهجهها مختلف
وجود دارد که با کارکردن دراین گویشها ولهجهها، ادبیات را از این بنبست نجات میدهد.
شعر فارسی اگر از عناصر بومی خود استفاده نجوید دچار یک نواختی میشود. درهردورهی
باید یک اتفاق بیافتد وپیشنهی زبان فارسی نشان میدهد که محیطهای مختلف تاثیرات متفاوتی
را داشته است. سبکهای ادبی در این زبان نمایانگراین مساله است. سبک هندی حاصل تغییر
محیط است. سبک خراسانی حاصل یک جغرافیا وموقعیت خاص محیطی است وهمینطور سایر سبکها.
آسیاتایمز: شما در سفر که به کابل داشتید، درحقیقت به نمایندگی از مهاجرین
ساکن ایران جهت اشتراک درجرگهی مشورتی که برگزار شده بود، شرکت نمودهبودید. برگزاری
جرگه یک فعالیت سیاسی است، پیوند ادبیات با سیاست را چگونه ارزیابی میکنید؟
ابوطالب مظفری: من اهل سیاست نیستم وتاهنوز هیچ کاری سیاسی را هم انجام
ندادهام. اما شرکت در جرگه به نظرم یک کار سیاسی هم نیست جدا از اینکه جرگه چی اندازه
درست است یا نیست. بنای جرگه در این بوده که درآن اقشاری مختلف از جامعه چی ازطیف سیاسی،
کلان یک قوم وقبیله یا هم یک اهل فرهنگ شرکت کنند و نظریات خودرا شریک سازند. اساس
جرگه ممکن از دید برگزار کنندگان آن سیاسی باشد ولی درمجموع مبنایش بر سیاست نیست.
من دو بار درجرگه شرکت کردهام ودیدهام که در جرگه افراد ساده، دور از سیاست و همچنان
سیاسیون شرکت کردهاند. برای اهل فرهنگ خوب است یک مقداری درجریان فعالیتهای کشورش
قرار بگیرد. ازدید خودم یک تجربهی خوب مردم شناسی بود. آشنا شدم که یک نفر از نیمروز
با چی طرزی تفکر است و آن دیگری از بدخشان. این شهروندان به چی میاندیشند و چی میخواهند.
برای شخص خودم چنین فرصت کم میتوانست دست بدهد که شرکت در آن به معنی سیاست کردن نیست.
نوت: این گفتگو را در سال 2013 با ابوطالب مظفری، شاعر ونویسنده چیره دست کشور انجام دادم که در آن زمان در سه روزنامه آسیاتایمز کار می کردم و انجا منتشر شد.