چکیده
لالاییها یکی از گونههای ادبیات شفاهی و یا عامه مردم است که در آن موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و آموزشی در حد توان و فهم کودک بازتاب میبابد. لالاییها از پیشینه دور و درازی برخوردارست که نمیتوان آن را در بستر تاریخ مشخص کرد. به باور ادب پژوهان و محققان فرهنگ عامه، لالاییها همزاد آدمیست که تاریخ پیدایش آن بر میگردد به تاریخ پیدایش بشر.
از آنجایکه مخاطب اصلی لالاییها کودکان است، تلاش میشود در این نوشته نگاهی گذرا به وضعیت ادبیات کودکان درافغانستان انداخته و بررسی موشگافانه از لالاییها داشته باشم. هرچند بحث ادبیات کودک یکی از بحثهای جدی و در عین حال بس بزرگ است، اما از آنجایکه لالاییها بخش از ادبیات کودکان است، به آن به شکل گذرا میپردازیم.
کلید واژگان: لالاییها، ادبیات شفاهی، ادبیات کودک، کودکان و محتوای لالاییها.
مقدمه
در کشور ما کودک به معنای واقعی کلمه از بافت اجتماعی جامعه حذف شدهاست. وجودی فیزیکی کودکان بر یک طیف که بتواند در خصوص مسایل مربوط به خود و دوران زندگی خاص شان را در محراق توجه قرار دهند،، عاجز اند. این عُجز به معنای ناتوانی فیزیکی و سنی نیست، بلکه یک سلسله ارزشها و مسایل مربوط به بزرگسالان در این مرحلهی سنی بر آنان تحمیل شده و میشود که نمیتواند خودشان باشند..
کودکان امروزی در جامعه قبل از این که کودک باشند و کودکی کنند، مسوولان و کارگران سختکوشی هستند که از بامداد تا غروب جان مرگ میکنند تا برای خانواده و فامیل آذوقه تهیه کنند. در چنین یک وضعیتی که تمام درگیری کودکان را زندهماندن خود و فامیل شکل دهد، چگونه میتواند به خود بیندیشد و از این دورهای طلای کودکانه لذت ببرند.
دردناکتر از همه اینست که هرگونه تحولات که در کشور پیش آمده، اولین قربانی را از کودکان و زنان گرفته اند. از کارهای شاقه گرفته تا تجاوز جنسی و فروش اعضای بدن کودکان. همنیطور اعمال صلیقههای شخصی و فکری احزاب و جریانهای سیاسی که با هر تحول وتغییری در نظام سیاسی کشور، تغییر در نصاب آموزشی را نیز به همراه داشته است.
با نگاهی به تاریخچه نه چندان دور و درازی نظام آموزشی و نصاب درسی در کشور، میتوان به این اعمال صلیقهها پیبرد. در بعضی از این دورهها در نصابهای آموزشی معارف دیده میشود که برای فهم و تدریس اعداد، بجای اینکه از قلم و کتاب، پروانه و گل و امثال اینها که نزدیکی به قریحه و ذهن کودکان دارد، استفاده شود، از مرمی و گلولهها که هرلحظه روای و حکایتگر مرگ اند استفاده شده است.. ما در نصابهای آموزشی داشتیم که در آن آمده بود دو مرمی جمع دو مرمی چند مرمی میشود. یا همینطور یک مجاهد با فیر گلولهای به سوی دشمن با سرعت فلان و فاصلهی فلان به پیشانی دشمن اصابت میکند و ازاین قبیل موارد که کودکان را در خرد سالی و کوچکی خشونت آموزش میدهند. با استقرار نظام سیاسی طالبان این روند ادامه پیدا میکند. علاوه بر آن، تفکر و اندیشه را از مکتب حذف و بجای آن، یک نوع بینش افراطی را جا گزین میسازند.
بهرصورت پرداختن به همه نابسامانیها وکاستیهای که دراین حوزه وجود دارد، از ظرفیت این مقاله خارج است، اما تلاش براینست که در این نوشته لالاییها را که جزء از ادبیات شفاهی و مربوط به آموزشهای درون خانوادهی میباشد به شکل موشگافانه بررسی وتحلیل شود. ممکن است که کاستیها، پراکندگیها ویا نواقصی در کار باشد، اما پیش از ییش عذر میطلبم.
برای ورد به اصل بحث لازم میدانم تا نیم نگاهی به ادبیات کودک درافغانستان نیز داشته باشیم. هرچند در افغانستان ادبیات کودک به معنای واقعی و مورد نیاز خلق نشده است، وکارهایکه دراین حوزه نیز صورت گرفته به اندازه انگشتان دست ادمهاست، اما بازهم تلاش میشود تا به اهمیت این موضوع پرداخته شود.
ادبیات کودک
در قدم نخست لازم است که بدانیم کودک کیست؟ یا به چه کسانی کودک گفته میشوند. کودک به اندسته از اطفال خُرد سال گفته میشود که تاکنون به مرحلهای جوانی نرسیدهاند. برمبنای کنوانسیونهای بینالمللی در حوزه حقوق کودک، گفته شده است که کودکان به افرادی گفته میشوند که تاکنون سن 18 سالگی را تکمیل نکرده باشند. با در نظرداشت این تعریف، اگثریت از دانشآموزان که در مکاتب مصروف اموزش اند، شامل این گروه میشوند.
برمبنای همین تعریف لازم است که قبل ازاینکه به ادبیات کودک بپردازیم، اول بدانیم که ادبیات چیست؟ هرچند که در تعریف ادبیات تاکنون نظر واحد میان پژوهشگران این حوزه وجود ندارد، اما بازهم تعریفهای چندگانهای را از ادبیات ارایه مینمایم:
«مجموعه آثار مکتوب که نمایانگر بازتابهای عاطفی چون غم و شادی و مانند آنها بوده، و به شیوه هنری در قالب شعر، داستان، نمایشنامه، شرح حال، مقاله، و جز آنها در آمده باشد. یا بخشی از علوم انسانی شامل دانشهای چون لغت، صرف و نحو، معانی وبیان، عروض و قافیه، شعرشناسی، انشاء ومانند آنها. یا مجموعه نوشتههایی در باره موضوعی مشخص: ادبیات جنگ. یا ادبیات عبارت از چگونگی تعبیر و بیان احساسات و عواطف وافکار به وسیله کلمات در اشکال و صورتهای مختلف از قبیل، انشاء و خطابه، نثر و نظم».(انوری،حسن1381، 299)
دکتر عبد الحسین زرین کوب در تعریف ادبیات می گوید "به طور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند.".
علی اکبر شعاری نژاد در کتاب«ادبیات کودکان» میگوید::"ادبیات کودکان و نوجوانان مترادف «ادبیات» و یا ادبیات به معنی اعم کلمه نیست که فقط انواع زبان نثر و نظم کلامی را شامل باشد بلکه مجموعه از مواد خواندنی چاپی برخوردار از کیفیت عالی که مورد قبول کودکان قرار گیرند و ایشان از خواندن آنها لذت ببرد.(شعاری نژاد، علی اکبر، 1390، 89)
شعاری نژاد با استفاده از فرهنگ آموزش و پرورش به سه تعریف عمده که در رابطه به ادبیات کودکان ارایه شده، میپردازد: "خواندنی چاپ شده برخوردار از کیفیت عالی که به وسیله نویسندگان متخصص، مخصوص کودکان نوشته شدهاست" ویا " مواد خواندنی چاپی برخوردار از کیفیت عالی که مورد قبول کودکان قرار گیرند و ایشان از خواندن آنها لذت ببرند." و یا" ادبیات کودکان به مجموعه اثاری و نوشتههای(کتابها و مقالات) گفته میشود که به وسیله نویسندگان متخصص برای مطالعه آزاد کودکان تهیه میشود و در همه آنها ذوق و سطح رشد و نضج کودکان مورد توجه است". (شعاری نژاد، علی اکبر، 1390، 89)
با در نظر داشت تعریفهای بالا نگاهی میاندازیم به ادبیات کودک در افغانستان وبالخصوص افرادی که دراین زمینه کارهای را انجام دادهاند. اگر تعریفها بالا را بپذیریم، گفته میتوانیم که متاسفانه در جغرافیای بنام افغانستان پدیده را بنام ادبیات کودک یا نداریم و یا هم اگر داریم بسیار محدود و ناچیز است. بعضی از کارهای پراکندهای را که از آدرس بعضی از افراد داریم، در میان این وادی وحشت، جنگ و کشتار، انفجار و انتحار نیز فراموش شده و نتوانسته است که تاثیر بگذارد و جرقههای از امیدو بیداری را روشن سازد.
همین کاستیها و نیازمندیهای شدید دراین حوزه سبب شده که جمعی از قلم بدستان وادیبان ما دست به کار شوند و سایتی را جدیدا به نام گهواره راه اندازی و اختصاصا به ادبیات کودک و نیازهای آنان بپردازد. این سایت خوشبختانه کارهای فوقالعاده خوب و تخصصی را انجام داده که با استقبال گرم از اهالی فرهنگ و مطبوعات وخانوادهها و کودکان رو برو شود.. جمعی از همکاران این بخش و بالخصوص جناب حضرت وهریز دراین راستا گامهای خوبی را برداشته واین را یک اغاز خوب برای رفع این نیازمندیها میبینیم.
ناگفته نباید گذاشت که در کنار سایت گهواره و پیشتر از آن، دکتر سمیع حامد که یکی از شاعران و فرهنگیان و فعال افغانستان است کارهای خوبی را انجام داده است. وی به کمک و همکاری فریدرستگار و وجه رستگار البوم کودکانه«آلوچه» و "یک قصهی تازه" را با خوانش و اجرای هدیه رستگار برای کودکان این سرزمین آماده کردهاند که ستودنیست.
قابل یادآوریست که کارهای محمدحسین محمدی، سرور رجایی، محمدفاضل شریفی وتعدادی از قلم بدستان دیگری که به شکل پراکنده کارهای را انجام داده نمیتوان نادیده گرفت، اما کارهای را که سمیع حامد در شبکه تلویزیون طلوع انجام داده، قابل تمجید و تحسین است. بعضی ترانههای کودکانه را در این شبکه ساخت و به اجرا گذاشت که با استقبال گرم کودکان همراه بود.
اگر به پیشینه این مساله نگاهی بیندازیم، به نشر سراجالاطفال در سال 1298 بر میگردد که در کابل منتشر میشد، اما بعداز آن فعالیتهای منظم و چشمگیری را که بتوان روی آن حساب کرد، نبوده است. ناگتفه نماند که مجله باغ نیز توسط بعضی از فرهنگیان مهاجر ساکن در کشور ایران برای کودکان افغانستان نشر و چاپ میشود، اما از آنجایکه این نشریه در بیرون از کشور است، برای همگان قابل دسترس نبوده وبرای همگان آشنا نیست.
امید که این مقدمه نسبتا طولانی اصل بحث را به حاشیه نبرده باشد و مدخل باشد برای پرداختن به لالایی کودکانه و نیاز آن برای کودکان.
لالاییها
لالاییها، ترانهها، دوبیتیها، مثلها، چیستانها و قصههای عامیانه از جمله بخشهای مهم فرهنگ مردم(فولکلور) است که همواره مورد توجه مردم بوده و هستند؛ زیرا این ترانهها ولالاییها دل سرودههای ناب مردم اند که در طی گذشت سالها از عمر ان که به مناسبتهای مختلف سروده شده، به گونهای شفاهی از نسل به نسل منتقل شده و تا اینکه امروز به ما رسیدهاست. این ترانهها و لالاییها در حقیقت بازتاب از وضعیت زندگی، اتفاق و رویدادها، خصلت و رفتار، خواستها و آرزوهای یک ملت در طول زندگی آنان بوده و هست که میتوان با بررسی و اهمیت دادن به این لالاییها به جلوههای هنر مردم در ابداع و خلق آثار هنری و ادبیات عامه مردم آشنا شد.
در گذشته نه چندان دور ما شاهد ترانهها، اشعار، قصهها و لالاییهای متنوع کودکانه در میان عوام مردم بودیم، اما با گسترش تکنالوژی معلوماتی در سطح شهرها و روستاها دیگر نه تنها شاهد چنین پدیدهی در میان خانوادهها و مادران برای فرزندانشان نیستیم، بلکه هر آنچیزی را که داشتیم نیز به حاشیه برده و روی آن را گرد و غبار فراموشی گرفه است. با یک نگاهی به گذشته نه چندان دورمتوجه میشویم که در هر خانوادهای افرادی را داشتیم که با هنرمندی تمام میتوانست غزلهای عامیانه دیدو و یا بولبی را با صدای گیرا و دلکش بخوانند، بیاموزند و هوادارانی داشته با شند، در حالیکه در میان نسل پسین که زادهای عصر تکنالوژی و تلویزیون اند، این هنر فراموش شده و هر روز فراموشتر میشود.
به باور نگارنده، رشد و گسترش این هنر در میان مردم پیشین هم بر میگردد به نبود سرگرمیهای کنونی تکنالوژی وهمچنان نزدیکی ان با زندگی عادی و روزمره مردم. علاوه بر آن، چون هنر برخاسته از بطن مردم بود، به همان اندازه مردمی و آشنا بود و زمینه گسترش و ترویج آن هم با ممانعتهای جدی و آنچنانی مواجه نبود. از جانب دیگر روحیهای این هنر نشآت میگیرد از همان قصهها، ترانهها و لالاییهای کودکانه که مادر با تمام هنرمندی آن را برای نوزدان و کودکان نجوا کنان میخواندند. با فراموش شدن لالاییها و قصههای کودکانه سرانجام کودکان دیروز که جوانان امروز هستند دیگر استعدادی چنین هنر را ندارند. کمتر کسی را میتوان از نسل پسین یافت که بتواند این هنر را اجرا کند. در حقیقیت نسل پسین نتوانست که این میراث فرهنگی فولکور را حفظ و تداوم بخشد. فراموش شدن این بخش مهم و قابل اهمیت از فولکور مردم مایه افسوس است.
پیشینه لالایی
تاریخچه دقیق لالایی را نمیتوان تعیین کرد؛ زیرا هر قدر که در دل تاریخ جستجو کرده و به پیش رویم بازهم میبینیم که نشانهها و آثاری از لالاییها همچنان وجود دارد. برهمین مبناست که گفته میتوانیم شاید لالاییها از نخستین گونههای شعر و موسیقی است.
حسن انوشه، در کتاب دانشنامهای ادب فارسی مینگارد:«در فرهنگها، «لا»، (مأخوذ از زبان فرانسه) نام حرف ششم از حروف هفتگانهي نت موسيقي است. «لالا» غلام، بنده و چاکر، خفتن در زبان طفل، آواز نرم مادران و دايگان براي خواباندن کودک و لالايي گفتن به مثابه صوتي براي خواب کردن طفل ضبط شده است. در باب خاستگاه تاريخي «لله»، و لالا، در لغتنامه دهخدا آمده است که: در ميان روميان و يونانيان لله و لالا همان نوکري است که از کودکان خردسال مراقبت ميکرد. مبادي حکمت را به تدريج به آنها ميآموخت. در سن مناسب ايشان را به مکتب ميبرد. شب به خانه ميآورد. شاید چون خواننده ای این آوازها "لالا" بوده است این آوازها به لالایی مشهور شده اند. همچنین "لالا" خفت در زبان اطفال است. لالایی صورتی است که بدان طفل را در گهواره میخوابانند. (انوشه، حسن، تهران 1381).
محتوای لالاییها
محتوای لالاییها را بیشتر محبت، عشق، ایمان و صداقت، تاریخ، سرگذشت، ماجراها و یا اتفاقهای تاثیرگذار در زندگی جمعی انسانها تشکیل میدهد. صداقت و ایمانی که از طریق لالاییها به گوش نوزادان و کودکان خوانده میشود تا در زندگی دوران نوجوانی و جوانی از آن مددجسته و زندگی مملو از عشق و محبت را داشته باشد. در بسا موارد لالاییها با شرح حال، وضعیت زندگی، تلخیها، شکست و ناکامیها وهمچنان تاریخ و داشتههای تاریخی یک ملت را نیز بر میتاباند.
اگر نگاهی به لالایی «لولی لولی باچه مه» بیندازیم میبینیم که در این لالایی از امید، شجاعت، مهر و محبت، تاریخ، دادخواهی، آموزش و تحصیل، رسیدن به جایگاه و موقعیت بهتر اجتماعی حرف زده میشود. برای دقت بیشتر این لالایی را موشگافی میکنیم:
تاریخ و سرگذشت
یکی از مسالههای که بطور جدی و مداوم در ادبیات فولکوریک و بخصوص ادبیات کودک بازتاب یافته، مسالهای بازگویی تاریخ و سرگذشت است. برای اینکه تاریخ و سرگذشت آنچه بر آدمیان گذشته فراموش نشود، از تاریخ در قالبها و اشکال گوناگون چون قصه، افسانهها، دوبیتیها و لالاییها برای ثبت و بازگوی آن استفاده شدهاست. روایت این چنینی از تاریخ و سرگذشت آدمیان میتواند کمک کند تا تاریخ و هرانچه بر مردم گذشته را بخوبی مطالعه و بشناسیم. تاریخ و سرگذشت را میتوانیم در لالاییهای کودکان به وفور پیدا کنیم. بطور نمونه به دو لالایی زیر توجه میکنیم:
آتيت از راه کُو رفته
د جنگ دشمنو رفته
ازي آغيل شولو رفته
د جنگ اوروزگو رفته
ویا در لالایی دیگر
لولی لولی باچی مه
هر دو نور اوقری مه
باچی از مو کلان شنه
والی بامیان شنه
تفنگ خو ره گردو کنه
خون خوای ارزگان شنه....
دراین لالایی به معروفترین و ماندگارترین جنگ تلخ در تاریخ هزاره اشاره شدهاست. جنگ ارزگان یکی از جنگهای تاریخی و خونبار در تاریخ هزارهها است که در آن تعدادی زیادی از هزارهها کشته، دستگیر، اعدام، فروش و به بردگی گرفته میشود. در این جنگ امیرعبدالرحمان با سپاه به دندان مسلحاش بر هزارهها میتازد و بیرحمانهترین رفتار و دستورات را برای سرکوب، قتل و غارت ملیت هزاره صادر میکند. از همین رو است که تاریخ ارزگان درذهن تک تک از هزارهها و بالخصوص نسلپشین این مردم حک شده و بهگونههای مختلف این رویداد تاریخی را در قالبها و گونههای مختلف هنری روایت کرده که یکی از اینگونه قالبها لالایی کودکانه است.
بازتاب تاریخ ارزگان در لالایی کودکان و نوزادان راوی یک تراژدی عمیق و فجیعناک است که توسط مادران به فرزندان و کودکانش روایت میشود. با روایت این رویداد تاریخی ضمن اینکه توانسته بخش از تاریخ را به فرزندانش منتقل کند، از فراموش شدن این رویداد تاریخی نیز جلوگیری کرده و فرزندانش را با واقعات تاریخی نیاکانش نیز آشنا سازد.
مهرورزی
لولی لولی باچی مه
هر دو نور اوقری مه
در این پاره میبینیم که مادر نوزاد و کودک را چنان با مهر و محبت مورد خطاب قرار میدهد که آن را همانند« سیاهی چشمهایش» میپندازد. اوقره که در لهجهای هزارهگی است به معنی سیاهی چشم میباشد که مادر از آن برای مهر ورزی و محبت به نوزادش استفاده میکند. در حالیکه چشم حساسترین، ظریفترین و در عینحال باارزشترین بخشی از حواس پنجگانه انسان است، مادر فرزنداش را معادل آن قرار میدهد و با مهر به وی خطاب میکند.
امید و آرزو
در بسیاری از لالاییها، قصهها و داستانهای کودکانه میتوان مساله امید و آرزو را دریابیم. داشتن آرزو، امید و تقویت این روحیه در فرزندان از اهمیت ویژهای برخوردار است. با خوانش لالایی بالا به خوبی میتوان این مساله را متوجه شویم. در این لالایی میبینیم که مادر آرزوی بزرگ شدن، رسیدن به یک موقف کلان اجتماعی و والیشدن بامیان را برای فرزنداش آرزو میکند. امید داشتن و رسیدن نوزاد و کودک به زندگی بهتر، موقف اجتماعی و رسیدن به یک سمت و جایگاه کلان اجتماعی آرزوی هر مادر است. این نکته در این لالایی به خوبی و وضاحت تمام بازتاب یافته است.
دادخواهی و دفاع
از نکتههای دیگری را که میتوان در این لالایی دریافت، مساله دادخواهی و دفاع از سرزمین، ناموس و وطن است. اگر تاریخ را کمی مرور کنیم و با گذشته تاریخی مردم هزاره آشنا باشیم به خوبی میتوانیم به معنی عمیق این لالایی پی ببریم، زیرا تاریخ ستمباری که بر این مردم گذشته و ظلم و استبدادی را که در دوران حاکمیت عبدالرحمان این مردم کشیده، درعمق وجود این ملیت میتوان یافت. بر همین مبناست که واقعات تاریخی گاهی در قالب دوبیتی، قصه، داستان و یاهم در قالب لالایی بازگو و ثبت شدهاست.
قتل عام هزارهها در ارزگان به روایت تاریخ بسیار فجیعناک و غمگینانه است. ملافیض محمدکاتب هزاره از این قتل و غارت مینویسد که 62 درصد از هزارهها در قیام و مقاومت علیه امیر مستبد، به شهادت میرسد. این قیام مردمی یکی از خونینترین قیامها و جنگها در تاریخ افغانستان است. برهمین مبناست که مادر هزاره به گوش نوزادش و کودکش که مدافع و مرد میدان فردا میشود، میخواند که:
باچی از مو کلان شنه
والی بامیان شنه
تفنگ خو ره گردو کنه
خون خوای ارزگان شنه
رسیدن به مقام ولایت و پستهای فرماندهی است که میتواند فرزنداش را در موقف دادخواه و مدافع حقوق ملتاش قرار دهد. برهمین مبناست که رسیدن به پست و مقام ولایت را برایش آرزو میکند.
تحصیل و آموزش
تحصیل و آموزش یکی از نکتههای مملو از درد، حقارت و توهین در تاریخ هزارهها است. ممکن آرزوی تحصیل کردن و آموزش برای نوزادان و کودکان در نزد هر مادر و خانوادهای به نحوی مطرح باشد، اما در میان خانوادهها و مادران هزاره، مساله آموزش و تحصیل ضمن اینکه یک آرزو است، بیانگر یک درد و استبداد تاریخی نیز هست. در تاریخ بارها خواندهایم که تحصیلات عالی برای هزارهها در دانشگاههای کشور نه تنها که مجوز نداشت بلکه آندسته از افرادی که به هر نحوی در دانشگاه راه پیدا میکرد، با هزاران توهین، تحقیر و سرکوفتهای نیز همراه بود. در اینجاست که مادر برای فرزندش آرزوی با سواد شدن، تحصیلات و رسیدن به مراد دلاش را میکند.
بچه از مو تاسیل کنه
سواد خو ر کامل کنه
با نام و با نشان شنه
مراد دل حاصل کنه
نتیجهگیری
با مطالعهای ترانهها ولالاییهای عامیانه میتوان رخدادها، پند واندرز، موضوعات اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی-آموزشی متنوع را دریابیم. برای غنابخشی فرهنگ و بخشها مرتبط به کودکان، میتوان به فولکور و داشتههای فرهنگ شفاهی عامه مردم مراجعه کرد. نیازها را دریافت، پرورش داد و غنایی بخشید. این کار دشوار نیست، اما حمایت، تعهد و پشتکار فرهنگیان و افرادی را میطلبد که دراین حوزه کار و فعالیت دارند و درپیتغییر اند. تغییرات در یک جامعه زمانی رونما میگردد که سرمایهگذاری را روی کودکان و نسل جوان خود متمرکز سازیم. این سرمایه گذاری شامل، فراهم سازی زمینه تحصیل و آموزش، تهیه نصاب و مواردهای آموزشی لازم، فعالیتهای فرهنگی و تاثیرگذار در حوزه ادبیات، داستان و مسایل مورد نیاز نسل امروز که تصمیمگیرندگان و مدیران فردای همین جامعه میباشد.
با بی اعتنایی برخورد کردن و عبور از کنار داشتههای فرهنگی فولکوریک سبب میشود که داشتههای فرهنگی خودی فراموش و سیل از داشتههای دیگران وارد حوزه فرهنگ وادبیات ما شود. یکی از راههای مبارزه و غنابخشی فرهنگی اهمیت دادن به مساله فولکور و کار روی آن است. بریدن از گذشته فرهنگی و فولکوریک ما را با یک نوع خلای فرهنگی، خودباختگی در برابر داشتههای بیگانگان و بیهویتی قرار میدهد.
فولکور و داشتههای متنوع شفاهی مردم را ثبت و مطالعه کنیم تا هم بتوانیم پیوندی را میان ادبیات شفاهی و رسمی ایجاد کنیم و هم از خلای فرهنگی بیرون آیم. این کار تنها از طریق مطالعات فرهنگی و شفاهی عامه مردم ممکن است. هرچند این گونه مسایل از لحاظ زمانی هزینه بار و غیراقتصادیست، اما از آنجایکه نیاز جدی احساس میشود، باید سرمایه گذاری کرد و آنها را ثبت نمود.
منابع:
1- انوشه، حسن، دانشنامه ادب فارسی(ویژه افغانستان، تاجکستان و ادب فارسی) ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1381.
2- دکتر حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، تهران 1381.
3- زرین کوب، عبدالحسین نقد ادبی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373
4- شعاری نژاد، ادبیات کودکان، انتشارات اطلاعات، تهران:1390 .
5- شریعتی سحر، حفیظ الله، لالايي نخستين موسيقي آوازي زنان هزاره (ادبیات زنانه)۱۳۹۱ شنبه ۹ جدی