‏نمایش پست‌ها با برچسب فرهنگ؛. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب فرهنگ؛. نمایش همه پست‌ها

۱۵ مرداد ۱۳۹۷

ترانه


دسته دسته آمدیم از هر کنار
تا کنیم این مُلک راچون نوبهار
نوبهاران می کنیم این مُلک را
با هنر و دانش و علم و شعار
آمدیم تا جشن را برپا کنیم
چهره تاریخ را رسوا کنیم
آمدیم تا ما شویم یکجا شویم
صاحبان قُله ی فردا شویم
ما به جنگ دیو ظلمت میرویم
با توان و عزم و همت میرویم
میرویم بنیاد ظلم را بر کن ایم
با سپاه علم و الفت می رویم
صلح می خواهیم ودانش پیشه ی
تا شویم ما صاحب اندیشه ی
در پی این عزم خود ایستاده ایم
جملگی انسان و انسان ریشه ای
آنکسی است رهبرما در جهان
تا نمایاند به ما گنج نهان
ما خریداران گنج  دانش ایم
تا کنم آباد ما هردو جهان




۷ مرداد ۱۳۹۷

زایران فقیر

دیروز سری زدم به کارگاه خیاطی طراوت. پیر مردی همراه با پسرش وارد شد و بسته‌ی را که در دست داشت به خیاط داد وازش خواست که این دوجوره لباس خیلی عاجل است، می‌توانی تا فردا همین وقت‌ها بدوزی. خیاط هم پذیرفت وهمین که داشت اندازه می‌گرفت، پسر مرد خود لب به سخن گشود که پدرام پس فردا بخیر به حج می‌رود، یک دو جوره لباس درست حسابی داشته باشد.

وقتی متوجه شدم که جناب حاجی چپلکی را در پا دارد که هم  بخش از سرچپلک وهم از آخر آن نیست. پرسیدم که کاکا چطور شوق حج کرده؟ کمی تیز نگاه کرد و گفت که نمی‌دانی حج فرض است. گفتم بلی که فرض است، اما در صورت که توانایی مالی داشته باشیم، در غیرآنصورت نه. وی کمی نفس عمیق کشید و گفت که آره کل زندگی را تلاش کردم تا کمی پول جمع کنم وحالا از برگت کار بچه‌ها وتلاش خودم می‌خواهم این فریضه را بجا بیاورم.
همه پیش از پیش تبریک گفتیم. همین که اندازه لباس گرفته شده، خیاط کرایه دوخت هر جوره را سه صد وده افغانی می‌گفت، اما حاجی و پسرش از دوصد پنجاه بالا نرفت. شاگرد خیاط که درگوشه کارگاه این گپ وگفت را به دقت زیر نظر داشت، رو به حاجی کرد و گفت: حاجی صاحب سه هزار دلار را برای اعراب مصرف می کنی، چی فرق می کند که سه صد افغانی را برای حق الزحمه لباس به هموطن ات بدهی؟
حاجی کمی مگث کرد و گفت: خوب کار دولت است. ما که دوست نداریم زیاد پول بدهیم.
در همین زمان فرصت برایم پیش آمد و من نیز سر صحبت را باز کردم و توضیحات دادم که هزینه‌های اضافی را کنار بگذاریم همین که حج را شوق کرده برو، اما هزینه‌های اضافی برگشت را به فقرا کمک کن و نیاز به پلو وشورا نیست. مصارف برگشت حاجی ها و سوغاتی آنان بیشتر از اصل مصرف زیارتش است.
خود حاجی با آه وحسرت اقرار کرد که رواج‌های نادرست ومصارف اضافی کمر مردم را شکسته. همینطور ادامه داد که چی کار میشه کرد، عشق مردم به زیارت خیلی زیاد شده وناگزیر اند که بروند. سال پار یکی از قومی ما، که عمرش را در هیزوم کشی وچوپانی سپری کرده بود، گوسنفدانش را فروخت وبه کابل آمد تا به زیارت کربلا برود، ولی همین که اینجا ثبت نام کرد، دست‌هایش از بسکه ترکیده بود دستگاه بایومتریک نتوانست انگشتانش را بشناسد وثبت کند. سرانجام آن فرد را به دکتر معرفی کردند که پس از تداوی دستانش مراجعه کنند.
آن مرد پس از اینکه مقدار دوا و پماد گرفت به وطن برگشت وپس از تداوی ده روزه وبهترشدن وضع انگشتانش دوباره به کابل آمد وبه زیارت کربلا رفت.
وقتی وضعیت ظاهری آن حاجی را دیدم وآن داستان را از زبان آن حاجی شنیدم، تعجب کردم. در حالیکه سال پار، هزاران نفر از افغانستان به زیارت رفتند که از اینگونه افراد در میان شان کم نبودند.

۲۰ تیر ۱۳۹۷

ارگ در دو راهی ناگزیری؛ تمکین یا سرکوب


از اعتراض شهروندان در ولایات شمالی کشور بیش از یک هفته می‌گذرد، اما حکومت تاکنون با بی‌تفاوتی تمام با معترضین برخورد کرده وانتظار این را می‌کشد که معترضین خسته شده و به خانه‌هایشان برگردند، اما اکنون اعتراض از فاز اول خارج و به مرحله جدی و تازه‌‌تر به پیش می‌رود.
معترضین تاکنون دو بندر تجارتی را درشمال بسته وگفته می‌شود که قرار است شیرخان بندر را نیز مسدود کند. راه‌های مواصلاتی در ولایات شمالی بسته و دروازه‌ها ادارات دولتی در ولایت جوزجان نیز بطور کامل بسته می‌باشد. در روزهای نخستین اعتراض بخش از ساختمان ولایت فاریاب به آتش کشیده شد وبا گسترش دامنه اعتراض به سایر ولایات از جمله مزارشریف، عکس رییس جمهور از دروازه وردی شهر پایین انداخته شده و به آتش کشیده شد.
عکس از برگه بشیراحمد تینج
 ظاهرا که با گذشت هر روز دامنه اعتراضات گسترده شده و معترضین خشین‌تر می‌شوند. در تازه‌ترین مورد، معترضین در برابر دروازه وردی ولایت تخار با برپای خیمه تحصن دروازه این ولایت را نیز بستند. معترضین از گسترش دامنه اعتراضات خبر داده وگفته است که به زودی عتراض شان به بستن دروازه‌های ادارات دولتی به سایر ولایات  ادامه پیدا می کند.
در همین حال معترضین به حکومت مرکزی کابل هشدار داده است که اگر به خواست معترضین که همانا بازگشت جنرال دوستم و رهایی قیصاری می‌باشد، توجه نشود، برق وارداتی را که از شمال به کابل انتقال یافته را نیز قطع می‌کند. این اعتراضات پس از آن فراگیر وگسترده‌تر می‌شودکه ایتلاف نجات افغانستان  که متشکل از حزب جنبش ملی، حزب جمعیت اسلامی و حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان می‌باشد، در آخرین موضعش گفته است که جنرال دوستم را بر می‌گرداند. این ایتلاف طی نامه‌ی سرگشاده به سران کشورهای ناتو از مطلق العنانی در حکومت کابل سخن گفته واشرف غنی را متهم به تحمیل حلقه خاص قومی بر سایر اقوام کرده‌است. در بخش از این نامه چنین آمده است:"متاسفانه، حلقات معين در حكومت مطلق العنان مركزي و در راس آنان داکتر محمداشرف غنی، طي سال‌هاي اخير همه مساعي شان را در راستاي تحميل حاكميت يك حلقۀ خاص قومی بر ساير اقوام به خرج داده اند و وضعيت بحراني جاري در افغانستان يكبار ديگر خاطرات تلخ تاريخ گذشته را در اذهان مردم ما تازه نموده است".
از صفحه فسبوک محمد محقق
در تازه‌ترین موردی گفته می‌شود که ایتلاف دیگر  متشکل ازمحمد محقق, جنرال دوستم,عطامحمدنور، صلاح الدین ربانی، انوار الحق احدی، امیر اسماعیل خان، رحمت الله نبیل، احمد ضیاء مسعود، جنرال رازق، حضرت علی، همایون همایون و ظاهر قدیر می‌باشد، اعلان موجودیت می‌کند.
باین حال می‌توان گفت که وضعیت به سمت یک آینده ناخوشایند و نامعلوم به پیش می‌رود. تداوم اینوضعیت در حساس‌ترین موقعیت زمانی که همراه است با برگزاری انتخابات پارلمانی نه تنها که حکومت را با یک چالش کلان مشروعیت مواجه می‌سازد، بلکه از لحاظ اقتصادی نیز  به سرآشیب سقوط به پیش می‌برد.
اکنون توپ در میدان ارگ ریاست جمهوری است که ابتکار عمل را در دست بگیرد واز اقدامات پرخاشگرانه وحساسیت‌برانگیزش که از سوی معترضین به نفاق قومی تعبیر می‌شود، دست بردارد، در غیرآنصورت درگیرشدن با تمام این مشکلات با در نظرداشت حساسیت‌های که از سوی حکومت در طول چند سال گذشته خلق شده، چالش‌های جدی را فرا روی حکومت قرار می‌دهد.
.

۱۰ تیر ۱۳۹۷

نامه سرگشاده وزیر پیشین مخابرات وتکنالوژی به رییس جمهور


رئیس صاحب جمهور٬ داکتر محمد اشرف غنی!
تا همین لحظه که این نامه سرگشاده را می‌نویسم٬ به شما باور دارم که قضاوت یکسان و عادلانه‌ای درباره همه همکاران پیشین خود داشته‌ و در مجموع نسبت به همه شهروندان افغانستان تبعیض نداشته باشید.
 در دو سال اخیر٬ چندین وزیر خانه‌نشین و برخی‌ها نیز به فساد متهم شدند ولی هیچ دوسیه ای نهایی نگردید تا اعتماد از دست رفته مردم به دستگاه قضایی و استقلالیت آن برگردد. این در حالی است که مشاور شما آقای ملکزی فراتر از صلاحیت ماده ۱۳۴ قانون اساسی به تحقیق پرداخت. حتی بدون حضور پولیس و حارنوالی دروازه‌های دفتر دو وزیر توسط قطعه محافظ ریاست جمهوری -که به پی پی اس معروف است- لاک و مهر شد و در یک مورد حتی دهلیزها نیز با تخته‌های بزرگ مسدود گردید.


اینها همه بماند به جای خودش٬ چون باور دارم که تاریخ عادلانه‌تر قضاوت خواهد کرد.
اما مردم بزرگ افغانستان شگفت‌زده شدند٬ وقتی شنیدند که چگونه به یک وزیر دیگر دو مدال با ارزش اعطا شد. آن هم وقتی که او یعنی آقای اکلیل حکیمی٬ منحیث تنها فرد در کابینه٬ مسئولیت شفاف جمع‌آوری محصول خدمات مخابراتی را بر عهده داشته و تا این لحظه در برابر قانون و در پیشگاه ملت بزرگ افغانستان متهم به حیف و میل مالیه کرِدیت کارت‌های‌شان است.

اگر این مدال تشریفاتی است و محدود به دیوارهای ارگ ریاست جمهوری بدور از منظر ملت و افکار عامه می‌باشد٬ حرفی نیست. اما اگر این مدال به نمایندگی از ملت بزرگ افغانستان به آقای اکلیل حکیمی اعطا شده٬ مردم قبل از آن می‌خواهند تا وزیر پیشین مالیه٬ در مورد اتهام وسیع حیف و میل محصول مخابراتی به آنها توضیح دهد.
 به روز چهارشنبه هفته گذشته٬ آقای اکلیل حکیمی در مصاحبه‌ای که از تلویزیون طلوع نشر گردید٬ متأسفانه ابهامات تازه‌ای را در مورد شفافیت محصول مخابراتی در ذهن مخاطبین خود ایجاد کرد.
در جهت رفع این ابهامات٬ اینجانب منحیث یکی از جوانب دعوی٬ در ایمیلی که شما نیز در آن کاپی می‌باشید٬ به اقای اکلیل حکیمی پیشنهاد اشتراک در یک مناظره تلویزیونی را در پیشگاه ملت بزرگ افغانستان داده‌ام. همزمان موضوع را در فضای مجازی نشر کردم که مورد استقبال گسترده مخاطبین نیز قرار گرفت. اما آقای حکیمی همانگونه که متکبرانه خود را در مقابل شورای وزیران و سایر نهادهای قانونی (حتی لوی‌حارنوالی) پاسخگو نمی‌دانست٬ به این خواست مردم شریف و بزرگ افغانستان نیز بی‌اعتنایی می‌کند.


از سوی دیگر در چهارمین نشست سالانه اتحادیه اروپا برای مبارزه با فساد، بدون ذکر نام٬ شما از برگزاری اولین محکمه خاص و نهایی شدن دوسیه‌های فساد اداری دو تن از وزیران اطمینان دادید. نخست امیدوارم که آن دوسیه همین قضیه «حیف و میل محصول مخابراتی و عدم ایجاد سیستم ریل‌تایم باشد» باشد و دوم آنکه آن دو وزیر من و آقای اکلیل حکیمی باشیم. در این صورت انتظار دارم تا جریان محکمه ما (دو نفر وزیران پیشین کابینه شما) به صورت علنی برگزار گردد و حتی برخی از رسانه‌های تصویری آن را به صورت زنده پوشش دهند.

اینجاست که مردم بزرگ افغانستان و ملیون‌ها شهروندی که مشترکین شرکت‌های مخابرتی هستند٬ انتظار دارند تا شما منحیث زعیم ملی٬ مداخله نموده و به آقای اکلیل حکیمی هدایت دهید تا در این مناظره اشتراک نماید و یا در محکمه خاص حاضر شود. تا هر دو وزیر پیشین کابینه‌تان کارکردهای خویش را در مقابل مردم بزرگ افغانستان و ترازوی عدالت به قضاوت بسپارند.

در صورتی‌که وزیر پیشین مالیه در مورد اتهام‌های وسیع «حیف و میل محصول مخابراتی» سکوت نماید و یا در محکمه خاص حضور نیابد٬ آنگاه مردم بزرگ افغانستان در مورد تقدیرها و اعطای مدال‌های افتخار از سوی ارگ ریاست جمهوری طور دیگری قضاوت خواهند نمود و ارزش آن مدال‌های با افتخار تنها در حد یک نمایش تشریفاتی برای دفاع از دزدان بیت‌المال سقوط خواهند کرد.
امیدوارم تا ارگ ریاست جمهوری به این نامه سرگشاده پاسخی در خور شایسته‌گی مردم بزرگ افغانستان بدهد.

با عرض حرمت و احترام
عبدالرزاق وحیدی

۹ تیر ۱۳۹۷

نقاشی

این نقاشی را شکیلا یکی از دانش‌آموزان نگارخانه معرفت نقاشی کرده‌است. نقاشی که در یک چشم برهم زدن، توجه‌ام را به خود جلب کرد. از وقتی که استاد نعیم جویباری مصروف چوکات‌سازی این نقاشی بود تا به همین امروز شنبه نهم سرطان که این اثر به نمایش گذاشته شده‎، چندین بار به سراغش رفتم و آن را تماشا کردم. این نقاشی چیزی را در درون خود پنهان دارد که نمی‌دانم چیست، اما من را ناخواسته به طرف خود جلب می‌کند. هرچند که ده‌ها نقاشی زیبا از مناظر طبیعی تا چهره‌ها، فرهنگ و رسوم مردمی نقاشی شده وبه نمایش گذاشته شده‌‌است، اما این یکی نسبت به هر اثر نقاشی دیگر که به نمایش گذاشته شده، من را بیشتر جذب خود کرد.

در یک نگاهی کلی بسیاری از نکاتی مشترکی را می‌توان بین سرگذشت خود، مردم و تاریخی که در آن زیسته‌ایم دریابیم، اما هیچ کدام از آن‌ها دلیل اصلی جذابیت آن شده نمی‌تواند، اما نگاهی معناداری این کودک نقاشی شده را نمی‌توان انکار کرد. می‌توان در عقب این نگاه، تاریخ، درد وحتی جای خالی یک فرد تصمیم‌گیرنده وتاثیرگذار را خواند ومعنا کرد؛ اما نمی‌تواند حرف آخر باشد.
تاریخ سراسر نکته‌های ظریف را در خود دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت، اما در این نقاشی هرچند که تصویر از یک کودک خورد سال است، اما در آین نگاه عمیق ومعنادار می‌توان زندگی پر فراز ونشیب تاریخ را دریابیم. درحالیکه شاید این کودک هنوز هیچ چیزی از تاریخ، درد و محرومیت نمی‌داند.
هرچه هست یک نقاشی زیبا و جذاب است که هر بیننده می‌تواند دریافت خاص خودرا داشته باشند، اما من با وجودی این مواردی که از آن یاد کردم، هنوز به آن می‌اندیشم واین نکته‌ها را معنای اصلی جذابیت وگیرایی نمی‌پندارم. کلک خیال‌انگیز و هنرافرین هنرمندان است که چنین یک تصویری خلق می کند وآدم‌ها را به طرف خود می‌کشاند و مجذوب می‌سازد.
در کناری این نقاشی، ده‌ها اثر زیبا و جذابی دیگیر نیز به نمایش گذاشته شده بود که یکی در میان دیگران برجسته تر به نظر می‌رسید. هرچند پیام این نقاشی برجسته‌تر و واضح‌تر به نظر می‌رسد، اما نمی‌توان از زیبایی و گیرایی آن بکاهد. نقاشی‌یی که حامل بار یک فاجعه و درنده خویی انسان است. انسانی که در یک نیمه روزه، بدون تامل، انسانی دیگری را درید، بخون کشید و سرانجام آتشش زد و دودش کرد و به هوا رفت.


۲ تیر ۱۳۹۷

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت نهم وپایانی


شام روز شنبه دوم عید سعید فطر را همراه با انیس به دیدن شهر غلغله رفتم. شهر شگفت‌انگیز وتاریخی که تاریخ خاص خودرا دارد. فاصله این شهرک از مرکز بامیان  با پای پیاده در حدود پانزده الی بیست دقیقه راه است. ما نیز این مسیر را پیاده رفتیم ودر قسمت پیش روی آن ساختمان کوچکی ساخته شده که نیروهای امنیتی ومحافظتی این شهرک در آن بود وباش دارند.
تجلیل وانیس در کنار یکی ازبرج‌های تخریب شده شهر غلغله
هرچند که برای دیدن از این شهرک باید تکت خرید، اما از انجایکه تعطیلات عید بود و ما همچنان ناوقت به این ساحه رسیدیم، اجازه ورد به شهرک غلغله را از بخش محافظان آن دریافت کردیم. بر بلندی همین شهرک بودیم که مجتبی هاشمی، همکار روز نامه هشت صبح را با دوستانش دیدم. ایشان هم به دیدن این شهرک تاریخی آمده بود. از همان آغاز تپه به سمت بالا از راه زینه‌های پرخم و پیچی که از وسط برج‌های ودیوارهای تخریب شده ومغاره‌های که دهانه‌های آن‌‎ها از خاک وخاشاک پر شده به سمت بلندی غلغله به پیش می‌رفتیم.
هر سوی شهرک را که نگاه کنیم، سراسر برج‌های تخریب شده و نیمه برافراشته، دیوارهای قدیم و تاریخی با خشت‌های متفاوت مربع شکلی دیده می‌شود که از یک سو نماد یک تمدن وتاریخ و شکوه است واز سوی دیگر بیانگر قصاوت وبیدادی که بر این شهر تاریخی رفته است.
در یک نمایی کلی گفته می‌توانیم که غلغله بالاحصار بامیان است. اطراف این تپه که شهرک دراطراف وبالای آن ساخته شده ویا به عباره دیگر، این تپه خود شهرکیست که اطراف آن را ساحه وسیع زمین‌های زراعتی احاظه کرده است. از بلندی این شهرک می‌توان تمام ساحه مرکز بامیان را نظاره کرد و زیر نظر داشت.
این شهرک همانطوریکه یادآور شدم، در وسط زمین‌ها زراعتی برفراز یک تپه اعمار شده‌است. براساس روایاتی که میان مردم وجود دارد وحتی بعضی از مورخین نیز آن را تایید کرده‌اند، آب این شهرک از دره کالو که فاصله زیادی با آن دارد از طریق یک تونل زیرزمینی تامین می‌شده‌است. وقتی سپاهیان چنگیز به این شهرک حمله می‌کند، به دلیل داشتن قلعه ودژ‌های مستحکم موفق نمی‌شود آن را تسخیر کند، اما دختری از خانواده خوارزم عاشق یکی از سربازان سپاهیان چنگیز می‌‎شود.
عکاس: اسحق انیس
وی رازی را به سپاهیان چنگیز افشا می‌کند که به عنوان شاه رگ حیات این شهر مستحکم وتاریخی بوده‌است. وی منبع تامین آب شهرک را  افشاء می کند وسرانجام با قطع آب به این شهرک، سپاهیان خوارزم تشنه وبی تاب ودیگر مقاومت نمی‌‌تواند وسرانجام سپاهیان مغول موفق می‌شود وتمام دار وندار شهرک را به تاراج برده وباشندگان آن را از دم تیغ رد می‌کند. شهرک غلغله را تخریب و به ویرانه مبدل می‌سازد.
از ظلم وبیدادی که در حق باشندگان شهرک صورت می گیرد، کشتار فجیعانه صورت می‌گیرد، غوغا وشیوه وماتمی بلند می‌شود که اسم شهرک هم مسما به همین خاطر است. غلغله یعنی غوغا و خروش و ماتم وشیون که بسیار بلند باشد.
این شهرک شگفت‌انگیز که در جنگ میان سپاهیان چنگیزخان مغول و حکومت خوارزمشاهیان تخریب شده، دیگر فرصت برای بازسازی و قد راست کردن نیافته است. کم وبیش بازسازی صورت گرفت است، اما دیگر آن شهرک تاریخی و اولی خودرا باز نیافته  است. سازمان یونسکو برنامه‌های بازسازی وتعمیر مجدد آن را چند سال قبل از سر گرفته بود، اما به دلایل که نمی‌دانم متوقف شده ودیگر کار روی آن جریان ندارد.
تنها چند اتاق و دیوار نیمه بندی از این شهرک تاریخی ترمیم وبازسازی شده‌است که در تناسب به دیوارهای وبرجهای که برفراز و اطراف این تپه دیده می‌شود، فیصدی بسیار ناچیزی را تشکیل می‌دهد. با بازسازی وساخت دوباره این شهرک می‌توان بخش از هویت از دست رفته تمدن بامیان را برگرداند، اما این کار نیاز به تعهد، هزینه وتخصصی دارد که فعلا هیچ کدام آن را در دولت کنونی نمی‌بینم.
از بامیان هرچه بنویسیم کم است، اما بهتر است که داستان را درهمینجا خاتمه بدهم، زیرا سرزمین شگفتی‌ها ورازها را باید از آن‌های شنید و پرسید که عمری را صرف مطالعه وتحقیق دراین زمینه کرده‌اند، اما بنده تنها چشم دیدهایم را از یک سفر در قالب چند سطری برای خوانندگان عزیز ارایه کردم. امید که کاستی‌ها و پراکنده گویی‌هایم اگر دراین سطور دیده می‌شود، مورد عفو و بخشش خوانندگان قرار گیرد.

۱ تیر ۱۳۹۷

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت هشتم


همین که از بند امیر برگشتیم به مرکز بامیان، بسوی دره اژدر راه افتادیم. در آژدر یکی از ساحات دیدنی بامیان است. دررابطه به نامگذاری این دره روایاتی که وجود دارد، همانند بند امیر بیشتر باورهای مذهبی وعقیدتی مردم است که آن را نسبت می‌دهد به حضرت علی که در این دره آژدری را به قتل رسانده و از آن به بعد بنام دره آژدر نام می گیرد ومعروف می‌شود.
عکاس: اسحق انیس
از دره که به سوی آژدر برویم، راه باریک از میان قریه‌ها ودره به سمت تپه به پیش می‌رود که در سمت چپ همین دره معدن سنگ مرمر نیز هست که از چند سال بدینسو استخراج می‌شود. خانه‌های دره آژدر در قسمت دهنه دره وکمی بالاتر نسبتا خوب وزیباست، اما به هراندازه که به طرف دره پیش می‌رویم، شکل وظاهر آن که بیانگر فقر وتنگدستی مردم است، برجسته تر می‌شود. شماری از خانه‌های که در مغاره‌های بودا بود وباش داشتند دراین دره جابجا شده‌اند وشمار  دیگر در شهرک معلمین.
آژدر  خود تپه‌ایست که در بلندی قرار گرفته که دو طرف آن سطح زمین پایین‌تر است. دامنه تپه که به تپه‌ی دیگری می‌رسد که برخلاف آن واقع شده ودامنه آن را قطع کرده‌است. سر دیگر تپه که در حقیقت همان سر آژدر است، در یک سراشیبی قطع و خاتمه پیدا می‌کند. از همان آغاز تا آخر تپه به دو قسمت مساوی از وسط نصف شده‌است که باورهای عامیانه مردم برآنست که تپه‌ی کنونی آژدری بوده که توسط حضرت علی کشته شده و پس از کشته شدن به شکل تپه کنونی بوجود آمده و از وسط نصف شده‌است.
درز باریک اما عمیقی این تپه را به دوقسمت مساوی تقسیم کرده‌است. وقتی گوش بگیریم، از درون این درز عمیق تپه صدای آب شنیده می‌شود. انگار آبی از جای به شکل خودجوشی بیرون می‌زند وصدای تولید می‌کند. طول این تپه آژدر شاید سه صدتا چهارصد متر برسد، اما به هر اندازه که بطرف سر آژدر نزدیک شویم، عرض تپه بیشتر می‌شود. در قسمت پیشروی تپه آب از قسمت پیشروی آن می‌جوشد وبیرون می‌آیدکه در ترکیب خود موادهای منرالی دارد.
آب بیرون آمده از این تپه شور و نمکی است، اما همین که از تپه به طرف پایین می‌آید، نا رسیده به آخر خشک می‌شود ویک لایه‌ی سفید رنگی آهکی را در سیمای تپه به وجود می‌آورد. برعلاوه، زنگ آهنگ نیز در بخش از این تپه که آب از آن بیرون می‌آید، دیده می‌شود. باورهای مردم بر اینست که پس از کشته شدن آژدر، هنوز از دماغ آن خون و چریک بیرون می‌آید. در حالیکه همین زنگ آهنگ از دور شبیه به خون دیده می‌شود.
عکاس: اسحق انیس
ده‌ متر پایینتر از آن دو برآمدگی بلندی با ارتفاع ممکن یک ونیم تا دومتر به شکل موازی افتاده که آن را به عنوان چشم‌های آژدر می‌نگرند وباور دارند. در حالیکه شکل و ظواهر آن برآمدگی‌ها نشان می‌دهد که در قدیم از آن‌ها آب بیرون می‌آمده وترکیبی از مواد آهکی ومنرال‌های دیگر است.
در قسمت پشت آژدر یک حوضچه‌ی کوچک است که ظاهرا آبش خشکیده‌است، اما مردم به آن آب‌خور اسپ حضرت علی می‌گوید. در قسمت سمت راست تپه زیارتی است که توسط مردم فعلا به شکل یک دیوارک کوچک گنبدی ساخته شده که به قدمگاه مولا معروف است و آن را زیارت می‌کنند. در کنار آن دست فروشی است که بساطش را پهن کرده وبه زایرین موادخوراکی ونوشیندنی می‌فروشد.

۳۰ خرداد ۱۳۹۷

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت هفتم

در یک نگاهی کلی به ساخت وبافت‌‌های بند امیر وسایر صخره‌های این جغرافیا متوجه می‌شویم که بیشتر این صخره‌ها وتپه‌ها حالت رسوبی را  دارد که با گذشت قرن‌ها زمان، آهسته آهسته آب‌ها فروکش کرده وصخره‌ها وتپه‌های کنونی را بوجود آورده‌است. سنگ‌های آهکی اطراف بند و تپه‌ها نشان میدهد که با گذشت زمان آب‌ها در این ساحه کمتر شده و هم اکنون نیز به روایت مردم، آب نسبت به سالهای قبل به مراتب کمتر شده‌است.
عکاس: اسحق انیس
بند امیر در سال 1388 از سوی دولت افغانستان به عنوان پارک ملی اعلان شد. بند امیر در فاصله ۲۱۵ کیلومتری کابل ، ۷۵ کیلومتری غرب ولایت بامیان و ۱۷ کیلومتری شمال شرقی شهرستان «یکاولنگ» و در میان رشته‌کوه‌های هندوکش شرقی و رشته‌کوه‌های بابا در مرکز این کشور قرار دارد. بند امیر با ارتفاعی نزدیک به ۳۰۰۰ متر از سطح بحر  یکی از مرتفع‌ترین جهیل  جهان، دارای ۶ بند است که منشأ آن چشمه‌ای معروف به نام «کپرک» در ۱۴ کیلومتری این بند می‌باشد. بندهای کوچک  بند امیر؛ «بندغلامان»، بندذوالفقار»،  «بندپنیر»، «بند قنبر»، «بند پودینه» و«بند هیبت» نام دارند که توسط دیوارهای سنگی شیب‌دار احاطه گردیده است.
تنها بندی که در آن قایق رانی جریان دارد، بند هیبت است. این بند نسبت به سایر بندها نظر به گفته مردمان محل از عمق بشتری برخوردار است. این بند در وسط سایربندها قرار دارد که دو بندپاینتر از آن وسه بند دیگر بالاتر از این بند قرار دارد. در گوشه‌ی این بند، زیارتی است که آن را به حضرت علی نسبت می‌دهند. مردمان محل می‌گویند که این قدمگاه مولا علی است. روایاتی که در رابطه به ساخت این بند وجود دارد، این زیارت هم از همان جا نشات می‌گیرد.
شاید گفت که یکی از زیبا‌ترین بندهای طبیعی جهان بند امیر باشد، اما متاسفانه دولت در زمینه توجه آنچنانی نکرده‌است. میزان رسدگی، خدمات به سیاحان وامکاناتی که باید فراهم سازند، وجود ندارد. تنها پیاده روها را دولت سنگ فرش کرده و چند غرفه چوبی کوچکی را در اطراف بند برای سیاحان ساخته است. در حالیکه میزان مراجعه کنندگان دراین بند و ظرفیت که برای جذب گردشگران داخلی وخارجی وجود دارد، این خدمات بسیار ناچیز است.
برایم جالب بود که در چند جا برای یافتن قیماق وطنی مراجعه کردم، اما نیافتم در حالیکه رمه‌های گوسفند و گاو را می‌دیدم که در تپه‌های اطراف بند می‌چرند. انواع از نوشیدنی‌ها ولبنایات دیگری را می‌‌توان در انجا یافت. در این زمینه هیچ توجه صورت نگرفته است که تولیدات خانگی باشندگان محل به سمت بازارک این بند سوق داده شود واز آن استفاده صورت بگیرد.

عکس از برگه مقام ولایت بامیان
مدیریت ساحه بند امیر در میان اهالی بند امیر تقسیم شده‌است. عده‌ی رستورانت‌ها را به پیش می‌برند، بخش دیگر در فروش تکت مصروف اند، برخی در مدیریت قایق‌ها وهمینطور سایر خدماتی که انجا وجود دارد. از این طریق به دولت مالیه می‌دهند ودر تصمیم وبرنامه‌هایشان مستقل اند. تلاش دولت براینست که آهسته آهسته مدیریت این بخش‌ها را از انان بگیرند، اما باشندگان سخت واکنش نشان می‌دهند. در همان روز اول بعضی نزاع روی مدیریت قایق‌ها پیش آمده بود که بعدا به شکل رایگان در اختیار سیاحان قرار داده می‌شد.
در لبه‌های سمت غربی بند درختان بید وجنگل‌های وحشی بعضا رویده و محیط آن را نسبتا سبز ساخته است. آب که از لبه‌های بند به طرف پایین می‌ریزد آبشارهای خورد وریزی را بوجود آورده است که به زیبایی بند افزوده است. در قسمت پایین بند، دو سه اتاق کوچکی ساخته شده که بعضا ها معتقدند که حمام کردن با آب بند برای بسیاری از بیماری‌‌های جلدی مفید است ودر آن حمام می‌کنند.
وسایل نقلیه تا فاصله سه صدمتری بند اجازه رفتن را دارد ودیگر راه‌ها را برای پیاده روها ساختند. اگر خواسته باشیم به بندهای دیگر برویم باید پیاده برویم و یا همه نیمه راه آن را با موتر برویم وموترها را در بلندی های تپه پارک وبعد متباقی راه را را پیاده برویم. از بلندی‌ها این تپه بندها زیباتر به نظر می‌رسد. ماه‌های کلان کلان در درون این بند وجود دارد، اما شکار پرندگان و ماهی ممنوع می‌باشد.
هرچند آب بازی کردن در درون بندها ممنوع است، اما هستند کسانی که فرصت را غنیمت شمرده ودور از چشم مسوولان در گوشه ها و کناره‌های بند آب بازی می‌کنند. یکی از باشندگان محل می‌گفت که در سال گذشته بیش از شش تن در اثر آب بازی دراین ساحه غرق شدند. آب بند نیلگون است که به دلیل عمیق بودن بند اینگونه دیده می‌شود.
.... ادامه دارد.

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت ششم


همین که به  دوراهی بند امیر و جاده یکاولنگ رسدیم، جاده منتهی به سمت بند امیر که به سمت راست جاده عمومی افتاده، خامه بود. این دو راهی با دروازه‌ی جدا می‌شود که در حقیقت یک نشانه است. این جاده را قرار است که توسط کشور دوستان هندوستان بازسازی و پخته کاری شود. سفیر هند درسفری که به بامیان وبند امیر داشت، وعده کرد که این جاده را به زودی پخته می‌کند.

شاید 30 الی 40 دقیقه را در بگیرد که روی جاده خاکی به سمت امیر برویم. این جاده همچنان از لابلای تپه‌ها با فراز ونشیب‌های که دارد به پیش می‌رود. در اطراف جاده وبلندی وپستی‌های تپه ییلاق‌های که برای سه ماه تابستان توسط باشندگان محل ساخته شده، دیده می‌شود. چوپان‌ها رمه‌های گاو وگوسفند را در این تپه‌ها به چراگاه می‌آورند. چوپان‌های این منطقه را کمتر دیدم که شاپور یا سورنایی داشته باشد.
تپه‌ها در این فصل سال سبز ودیدنی است، اما قطعات گندم‌های للمی یا دیمی در میان سایر سبزه‌ها تیره‌تر وبرجسته‌تر دیده می‌‌شود. این تپه‌ها شبیه به تپه‌های مزارشریف دارای گل‌های سرخ رنگیست که بعضی‌ها آن را گلخاله، بعضی تریاک کوهی می‌گویند. این روزها فصل گل کردن این گل‌ها بود ودر کنار آن گیاهان دیگری که برجسته می‌نمود، سیت یا سرشک بود که نارهای آن از دور به رنگ زرد روشن دیده می‌شد.
در بلندی تپه‌ی که به سمت بند امیر منتهی می‌شود، یک چند ساختمان دولتی ساخته شده که آن را مهمان خانه می‌گفتند، اما موقعیت آن در تناسب بند بسیار نامناسب بود، زیرا از بند خیلی فاصله داشت ویک ساحه خشک وبی‌روح بود. بخش‌های از بند از این ساحه دیده می‌شود. راننده ما می‌گفت که امسال بند امیر به مبلغ 32 لک افغانی قرار داده شده‌است.
تپه را آهسته آهسته پایین می‌رفتیم وبه دروازه وردی ساحه بند امیر رسیدیم. تکت این ساحه در تناسب به وسایل نقلیه متفاوت است. از تاکسی ها 100 افغانی، اما از موترهای کلانتر به تعداد سرنشینان آن، افزایش پیدا می‌کند. تکت را گرفته واز پلچکی که روی رودی جاری بود عبور کردیم.
دست چپ همین دروازه وردی هوتل کوچکی بنام کابل دربار بود. همینجا اتاق گرفتیم ووسایل خودرا جابجا کردیم. از آنجایکه ما صبح زود رفته بودیم وهنوز خیلی شلوغ نشده بود، اتاق را به مبلغ 400 افغانی به کرایه گرفتیم، اما ساعت ها ده ویازده از دوستان دیگر که آمدند، همان اتاق های بغل دستی ما را به یک هزار افغانی به کرایه گرفتند. اتاق‌های هم بودند که 1500 تا سه هزار و پنجصد هم می‌رسید. به هر میزان که تجمع افراد زیاد شود و سیاحان بیشتر گردد، به همان میزان کرایه های بالا می‌رود.
خیمه‌های زیادی در اطراف هوتل‌ها، روی چمن‌زارها و پیاده روها چیده شده‌اند. رنگ‌های تیره آن که شبیه به رنگ بند امیر می‌ماند، از دور نمایی زیبا خلق می‌کند. کرایه‌های این خیمه‌ها هم متفاوت است وبستگی به سیاحان دارد، اما معمولا از دوصدافغانی شروع می‌شود.
هوتل‌داران برای جذب مشتری یک نفر را در سرک عمومی ایستاده می‌کنند وهر موتر ومسافری که می‌رسد، انان را تعارف می‌کنند واز جا وامکاناتی که دارند، می‌گویند. آهنگ‌های مختلفی را می‌توان از لودسپیکرهای که توسط هوتلداران در پیش روی هوتل‌ها گذاشته شده، میتوان شنید. از دنبوره‌های ناب هزاره‌گی گرفته تا آهنگ‌های قطغنی، آهنگ‌های شاد بندی ایرانی تا آهنگ‌های پاشایی و....

هوای بند امیر در ماه سوم بهار از روی روز نسبتا گرم است، اما از روی شب‌ها به شدت سرد و خنک است. یک شب را در بند امیر سپری کردیم، اما از ر وی روز هوا قشنگ و زیبا بود، اما همین که آفتاب داشت پشت کوه‌های دره پنهان می‌شد، هوا خنک‌تر وسردتر شده می‌رفت. نماز شام بود که دیگر تحمل نتوانستم و کمپلی را به شکل پتو روی شانه‌هایم انداختم واطراف سبزه و رودی جاری قدم می‌زدم.
جمعی ازدوستان وآشنایانی که انجا بودند، مصروف بازی فوتبال والیبال روی چمن‌زار بودند. هوا تاریکتر‌شد که گروپ‌های برق روشن شد. بعضی از ساحات برق آبی داشتند وبعضی رستورانت‌ها برق جنراتوری داشتند. دربعضی از این ساحات تلفن کار نمی‌کرد، اما بعضی ساحات دیگر آن تحت پوشش شبکه‌های مخابراتی قرار داشت.
.... ادامه دارد

۲۹ خرداد ۱۳۹۷

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت پنجم


روز دوم سفرم به بامیان که برابر بود با روز اول عید سعید فطر همچنان در مرکز بامیان بودیم. انیس به اسد که تاکسی داشت، تماس گرفت واز وی خواست تا ما را به بند امیر ببرد. ساعت شش ونیم صبح اسد به سرای پامیر رسید. وسایل خودرا به موتر جابجا کردیم وراهی بند امیر شدیم. همین که از شهر خارج شدیم، اسد تمام قریه‌ها و دره‌های که فراروی ما قرار داشت، معرفی می‌کرد.
از قریه ملاغلام گذشتیم و همینطور در ادامه دره شیدان به پیش می‌رفتیم. نا رسیده به دو راهی شیدان و سیغان، در سمت چپ دره زیارتی بود در بغل دستی تپه وپاینتر از آن در کنار رودی که جاری بود، چشمه‌های آب گرم بود. باشندگان محل می‌گفتند این چشمه‌های آب گرم است، اما من آب آن چشمه‌‌ها را آنچنان گرم نیافتم. به نظرم آبش عادی به نظر می‌رسد، اما در تناسب به آب جاری در دره گرمتر به نظر می‌رسید. بالاتر از اینجا به دروازه دیگری رسیدیم. آنجا دوراهی قرار داشت که یکی بطرف دره سیغان می‌رفت ودیگری به سمت شیدان. سیغان یکی از ولسوالی‌ها بامیان است که با مرکز فاصله زیاد دارد، اما شیدان را جزء مرکز بامیان معرفی می‌کرد.

شیدان یکی از ساحات بسیار زیبا و چمن‌زار بامیان است. از این ساحه دو نفر به نمایندگی از مردم بامیان در شورای ملی است. با واردشدن در منطقه شیدان یکباره چمنزار وسیع در برابر ما نمایان می‌شود که بسیار وسیع، سرسبز و در عین حال  جذاب است. یک قلعه کهنه وتاریخی در سمت چپ جاده عمومی قرار دارد که از هر دو راننده که ما را به سمت بند امیر برد و آورد، اسمش را پرسیدیم، اما نمی‌دانستند.
در این منطقه یک ساحه چهار دیواری شده‌است که تعدادی زیادی از مقبره‌ها در داخل آن جا دارد. اسد این مقبره ها را مربوط به آندسته از افراد می‌دانست که توسط طالبان یکباره رگبار شده که بیش از سی تن می‌باشند، اما راننده دیگری که ما را از بند امیر به سمت مرکز بامیان می‌آورد می گفت که این مقبره کسانیست که توسط خلقی‌ها و پرچمی‌ها به گلوله بسته شده‌‍‌‌اند. وی نیز تعداد کشته شده‌ها را بیش از سی تن می‌گفت.
از شیدان که عبور کنیم در ساحه شیبرتو می‌رسیم. شیبرتو دارای تپه‌های سرسبز وساحه وسیع است. در میان دو تپه که موازی به هم قرار گرفته، میدان وسیع است که بعضی از خانه های مسکونی در حاشیه‌های آن قرار دارد. قرار بود که میدان هوایی بامیان دراین ساحه ساخته شود؛ اما به دلایل نا معلومی به مرکز بامیان که دارای ساحه محدود وبسته می‌باشد ساخته شد. در زمان حکومت دوکتور نجیب نیز برنامه ساخت میدان هوایی درهمینجا به تصویب رسیده بود، اما حکومتش دوام نیاورد وبا برنامه‌هایش به دست طالبان افتاد وسرانجام در میدان فواره آب حلقه‌آویز شد. اکنون میدان هوایی بامیان ساحه کوچکی است که طیاره‌های بزرگ نمی‌تواند در آن فرود بیاید، درحالیکه در شیبرتو می‌توانست همانند میدان هوایی کابل یک میدان بزرگ ساخته شود. ساحه که قرار بود در آن میدان هوایی ساخته شود، اطرافش دیوارهای سیمی گرفته شده واز ساخت و ساز و غصب آن توسط باشندگان محل ممانعت صورت می‌گیرد.
با عبور از شیبرتو به قرغینه‌تو می‌رسیم. جای که لبنیات آن شهره همه افغانستان است. قروت، چکه، ماست، دوغ و قیماق آن برای هر فردی که از بامیان به سمت بند امیر می‌رود وسری به این بازار کوچک می‌زند، آشنا است. مشتری فراوان دارد. قیمت لبنیات آن نسبت به سایر ساحات بیشتر است و خریداران بیشتر هم دارد.
از این ساحه که عبور کنیم و به پیش برویم، به طرف یکاولنگ و بندامیر نزدیک می‌شویم. ناگفته نماند که جاده یکاولنگ وپنجاب و همینطور مسیر دایکندی از اینجا می‌رود.. این جاده توسط کشور کوریا ساخته شده که در ذات خود بی‌نظیر است. هرچند که شرکت برنده در این دواطلبی تاوان سنگینی کرده بود، اما کشور کوریا به آن شرکت کوریایی توصیه می‌کند که هزینه های تاوان شما را کشور می‌پردازد، اما نباید کار را نیمه تمام گذاشته ورها کنید؛ زیرا این کار به  آبرو وحیثیت کشور تمام می‌شود.کشورهای که به هویت، اعتبار و عزت خود وشهروندانش می‌اندیشند اینگونه از شرکت‌ها و کمپنی‌هایش حمایت ودفاع می‌کند.

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت چهارم

شهمامه وصلصل دو نام آشنا و معروفیست که شاید کمتر کسی باشد که این نام‌ها را نشنیده باشد. دو پیکره بزرگ در دل کوهی در بامیان که یکی شکل مرد ودیگری شکل زن را دارد. شهمامه سی وپنج متر ارتفاع دارد و صلصال به پنجاه وسه متر می‌رسد. این دوپیکره عظیم الجثه که شاهکار هنر بودایی‌هاست، توسط کندن کاری و تراش کاری در دل کوه‌ها خلق شده‌است.
گروه طالبان با تسلط بر بامیان در سال 2001 این مجسمه‌های را به توپ و تانک بستند و آن را منفجر کردند. سربازی که مسوول حفاظت از این میراث فرهنگی وتاریخی است، میگفت که شش عدد ماین را در پیکره بودا به شکل بسیار دقیق و مهندسی شده جابجا کرده بودند که پس از انفجار آنها، بودا فرو ریخت وهمچنان توپ‌های را که به سمت بودا شلیک کردند، این شاهکار را کاملا مهندم ساختند.
اکنون از بودا تنها همان حفره‌ی که در دل کوه قرار دارد، باقی مانده وتمام هست وبودش فرو ریخته است. سازمان جهانی یونسکو تلاشی زیادی را به خرچ داد تا این مجسمه‌ها را بازسازی کنند، اما تاکنون به دلایلی موفق به این کار نشده‌است. بی‌میلی حکومت افغانستان وهمچنان مشکلات تخنیکی وشبیه سازی به شکل اول آن از این موارد گفته می‌شود. شهمامه به ارتفاع یک ونیم الا دو متر توسط خشت پخته از قسمت پا‌ها تعمیر شده‌است، اما از آنجایکه این بازسازی با اصل آن تفاوت‌های جدی دارد، روند کار و تعمیر آن متوقف شده‌است.
در سال‌های 1392 و 93 که مصروف کارهای روزنامه نگاری بودم، باری در جمع از خبرنگار در هوتل انترکانتینینتال در سالون بامیان آن هوتل نشسته بودیم وصحبت از بامیان ومجسمه‌های بودا شد. یکی از خبرنگاران را که دقیقا بخاطر ندارم اسمش چی بود، سر صحبت را باز کرد. او می‌گفت که طالبان تلاش داشتند که این کوه را انفجار و بودا را از بنیه بر کنند، اما موفق نمیشدند. مهندسی را که خانه‌اش در کابل است پیدا می کند و با مشوره او، بمب‌ها را در نقاط مختلف جاسازی و بشکل شبکه‌ای بمب‌ها را به همدیگر وصل می کنند که در انفجار باهمی آنها بودا از هم می‌پاشند و فرو می‌ریزد.
اکنون این سرمایه‌های بزرگ فرهنگی جهان بشریت در حال نابودیست. با گذشت هر روز میزان آسیب پذیری آنان بیشتر می‌شود، زیرا پس از انفجار بسیاری از ساحات بودا درز برداشته وحتی به گفته مسوولان محافظتی آن، سنگ‌ریزه‌ها و خاک‌ریزه‌های نیز جریان دارد. کوهی که بودا در آن موقعیت دارد، در اثر بارندگی وسیلاب هر روز بیشتر از گذشته تخریب می‌شود وسنگریزه‌های آن فرو می‌ریزد و خط ودرزی را در سیمای آن کوه بوجود می‌آورد.
عکس از برگه کاوه آیریک
در قسمت میدان پیش روی بودا، خاک وسنگریزه‌های که از اثر سیل و بارندگی پایین آمده، است به وضوح دیده می‌شود. این خود تهدیدی است برای بودا که برای حفظ ونگهداری آن باید فکری شود که متاسفانه دراین زمینه کارهای انچنانی صورت نگرفته است. برعلاوه، جاده عمومی که از پیش روی بودا می‌گذرد، خود تاثیرگزار است وگرد وخاک که از عبور ومرور موترها بلند می‌شود، بر این پیکره‌ها بی‌تاثیر نیست. دولت برای حفاظت از این شاهکار تاریخی بشر یا این جاده را هرچه زودتر پخته کاری کند و یا هم آن را مسدود کرده تا دیگر بیش از این آسیب متوجه بودا نشود.
در قدیم بازار بامیان در همین میدانی بوده است، اما پسانترها این بازار تخریب وساحه جزء ساحات حفاظت شده بودا می‌گردد. معماری این بازار تخریب شده خیلی نزدیک وهمخوانی با معماری قدیم وقلعه‌های باقی مانده بامیان دارد، اما بازار وشهرکنونی بامیان در یک سردرگمی وبی‌‌هویتی کامل به سر می‌برد.
.... ادامه دارد.

۶ آذر ۱۳۹۶

تجارت بر سر پایان نامه‌‌ها در دانشگاه‌ها

خودکشی زهرا خاوری، فرصت شد برای بسیاری‌ها که یکبار دیگر به گذشته دوران دانشجویی خود برگردند و به خود نگرند، خاطرات نانوشته خودرا بنویسند، از آنچه بنام پایان نامه و داد وگرفت‌های میان دانشجویان و استادان راهنما  جریان دارد، لب به سخن بگشاید. این روزها روزنامه‌ها، هفته نامه‌ها و سایر رسانه‌ها به نشر وبازتاب خاطرات دانشجویان پرداخته که نکته‌های جالب را می‌توان در درون آن یافت. بعضی از این نکته‌ها مشترک وبعضی هم تازه‌ و مدرن اند.
در این نوشته  به رسوایی یکی از استادان دانشگاه خصوصی که با دانشجویانش وارد معامله شده‌اند می‌پردازم. یکی از دانشجویان دانشگاه خصوصی از معاملات پنهانی میان استاد ودانشجویان پرده بر می‌دارد. او داستان را اینگونه تعریف می کند. استادی در دانشگاه خصوصی با دانشجویانش به تفاهم می‌رسد که شما پایان نامه‌ تان را با من بگیرید، ضمن اینکه تمام پایان نامه‌های شما را می‌نویسم، در دفاع آن نیز به عنوان استاد راهنما، عضوی هیئات داور حضور می‌یابم و جلسه دفاعیه شما را نیز جدی نمی‌گیرم و کمک می‌کنم تا بتوانید موفقانه ازاین مرحله عبور کنید.
قرار معامله بر این می‌شود که هر دانشجو برای نوشتن پایان نامه مبلغ پنج هزار افغانی را به استاد بدهد. این مبلغ نه تنها حق الزحمه نوشتن پایان نامه را در بر می‌گیرد بلکه جلسه دفاعیه، نمره‌ی که به پایان نامه از سوی استاد راهنما و هیئات داور داده می‌شود را نیز شامل می‌‎شود. علاوه بر آن، باید نمراتی که به پایان نامه‌ها داده  می‌شود هم از 95 به پایین نباشد.
دانشجویان گروه گروه به این استاد می‌پیوندد وبازار معاملات گرم می‌شود. چندی نمی‌گذرد که مناسبات یکی از دانشجویان با استاد متذکره تیره می‌شود و سرانجام کار به جای باریک می‌کشد که اداره دانشگاه ازاین معامله آگاه می‌شود. اینکه دانشگاه با این استاد چگونه برخورد کرده وتصمیم گرفته، روشن نیست، اما وی در میان جمع از همکاران خود رسوا وسرافکنده می‌شود.

دانشجویان که دراین معامله شریک بودند،  انتظار پایان نامه‌هایاشان را داشتند وخود دست به قلم نبرده بودند، اما فاش شدن این معامله سبب می‌شود که هم استاد از درآمد بماند و هم  وقتی را که دانشجویان برای پایان نامه‌ها تعریف کرده بودند، از دست برود. این دانشجویان یا باید دنبال آدرس‌های مشابه این که در کابل کم نیستند بروند و یا هم یک سال دیگر را صرف تحقیق کنند تا در ختم سال جدید علاوه بر پرداخت هزینه جداگانه به استاد راهنما و دانشگاه، آمادگی لازم را برای دفاعیه از پایان نامه‌اش را نیز داشته باشند.

وضعیت تحقیق، علم ودانشگاه‌ها در افغانستنان اینگونه است. این یکی از ده‌ها نمونه‌ایست که هر روز از گوشه و کنار شنیده می‌شود. تا زمانیکه علم وعلم‌اندوزی در دانشگاه‌ها به سٌخره گرفته شود، امید بستن برای تغییر و بهبود در روند کاری وادارات فعلی را نداشته باشیم، زیرا برآیند دانشگاه‌ها اینگونه است.

۵ آذر ۱۳۹۶

بررسی لالایی‌ها درادبیات کودک

چکیده
لالایی‌ها یکی از گونه‌های ادبیات شفاهی و یا عامه مردم است که در آن موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و آموزشی در حد توان و فهم کودک بازتاب می‌بابد. لالایی‌ها از پیشینه دور و درازی برخوردارست که نمی‌توان آن را در بستر تاریخ مشخص کرد. به باور ادب پژوهان و محققان فرهنگ عامه، لالایی‌ها همزاد آدمیست که تاریخ پیدایش آن بر می‌گردد به تاریخ پیدایش بشر.
از آنجایکه  مخاطب اصلی لالایی‌ها کودکان است، تلاش می‌شود در این نوشته نگاهی گذرا به وضعیت ادبیات کودکان درافغانستان انداخته و بررسی موشگافانه از لالایی‌ها داشته باشم. هرچند بحث ادبیات کودک یکی از بحث‌های جدی و در عین حال بس بزرگ است، اما از آنجایکه لالایی‌ها بخش از ادبیات کودکان است، به آن به شکل گذرا می‌پردازیم.
کلید واژگان: لالایی‌ها، ادبیات شفاهی، ادبیات کودک، کودکان و محتوای لالایی‌ها.
مقدمه
در کشور ما کودک به معنای واقعی کلمه از بافت اجتماعی جامعه حذف شده‌است. وجودی فیزیکی کودکان بر یک طیف که بتواند در خصوص مسایل مربوط به خود و دوران زندگی خاص شان را در محراق توجه قرار دهند،، عاجز اند.  این عُجز به معنای ناتوانی فیزیکی و سنی نیست، بلکه یک سلسله ارزش‌ها و مسایل مربوط به بزرگسالان در این مرحله‌ی سنی بر آنان تحمیل شده‌ و می‌شود که نمی‌تواند خودشان باشند..
کودکان امروزی در جامعه قبل از این  که کودک باشند و کودکی کنند، مسوولان و کارگران سخت‌کوشی هستند که از بامداد تا غروب جان مرگ می‌کنند تا برای خانواده و فامیل آذوقه تهیه کنند. در چنین یک وضعیتی که تمام درگیری کودکان را زنده‌ماندن خود و فامیل  شکل دهد، چگونه می‌تواند به خود بیندیشد و از این دوره‌ای طلای کودکانه لذت ببرند.
دردناک‌تر از همه اینست که هرگونه تحولات که در کشور پیش آمده، اولین قربانی را از کودکان و زنان گرفته اند. از کارهای شاقه گرفته تا تجاوز جنسی و فروش اعضای بدن کودکان. همنیطور اعمال صلیقه‌های شخصی  و فکری احزاب و جریان‌های سیاسی که با هر تحول وتغییری در نظام سیاسی کشور، تغییر در نصاب آموزشی را نیز به همراه داشته است.
با نگاهی به تاریخچه نه چندان دور و درازی نظام آموزشی و نصاب درسی در کشور،  می‌توان به این اعمال صلیقه‌ها پی‌برد. در بعضی از این دوره‌ها در نصاب‌های آموزشی معارف دیده می‌شود که برای فهم و تدریس اعداد، بجای اینکه از قلم و کتاب، پروانه و گل و امثال این‌ها که نزدیکی به قریحه و ذهن کودکان دارد، استفاده شود، از مرمی و گلوله‌ها که هرلحظه روای و حکایت‌گر مرگ اند استفاده شده است.. ما در نصاب‌های آموزشی داشتیم که در آن آمده بود دو مرمی جمع دو مرمی چند مرمی می‌شود. یا همینطور یک مجاهد با فیر گلوله‌ای به سوی دشمن با سرعت فلان  و فاصله‌ی فلان به پیشانی دشمن اصابت می‌کند و ازاین قبیل موارد که کودکان را در خرد سالی و کوچکی خشونت آموزش میدهند. با استقرار نظام سیاسی طالبان این روند ادامه پیدا می‌کند. علاوه بر آن، تفکر و اندیشه را از مکتب حذف و بجای آن، یک نوع بینش افراطی را جا گزین می‌سازند.
بهرصورت پرداختن به همه نابسامانی‌ها وکاستی‌های که دراین حوزه وجود دارد، از ظرفیت این مقاله خارج است، اما تلاش براینست که در این نوشته لالایی‌ها را که جزء از ادبیات شفاهی و مربوط به آموزش‌های درون خانواده‌ی می‌باشد به شکل موشگافانه بررسی وتحلیل شود. ممکن است که کاستی‌ها، پراکندگی‌ها ویا نواقصی در کار باشد، اما پیش از ییش عذر می‌طلبم.
برای ورد به اصل بحث لازم می‌دانم تا نیم نگاهی به ادبیات کودک درافغانستان نیز داشته باشیم. هرچند در افغانستان ادبیات کودک به معنای واقعی و مورد نیاز خلق نشده است، وکارهایکه دراین حوزه نیز صورت گرفته به اندازه انگشتان دست ادم‌هاست، اما بازهم تلاش می‌شود تا به اهمیت این موضوع پرداخته شود.
ادبیات کودک
در قدم نخست لازم است که بدانیم کودک کیست؟ یا به چه کسانی کودک گفته می‌شوند. کودک به اندسته از اطفال خُرد سال گفته می‌شود که تاکنون به مرحله‌ای جوانی نرسیده‌اند. برمبنای کنوانسیون‌های بین‌المللی در حوزه حقوق کودک، گفته شده است که کودکان به افرادی گفته می‌شوند که تاکنون سن 18 سالگی را تکمیل نکرده باشند. با در نظرداشت این تعریف، اگثریت از دانش‌آموزان که در مکاتب مصروف اموزش اند، شامل این گروه می‌شوند.
برمبنای همین تعریف لازم است که قبل ازاینکه به ادبیات کودک بپردازیم، اول بدانیم که ادبیات چیست؟ هرچند که در تعریف ادبیات تاکنون نظر واحد میان پژوهشگران این حوزه وجود ندارد، اما بازهم تعریف‌های چندگانه‌ای را از ادبیات ارایه می‌نمایم:
«مجموعه آثار مکتوب که نمایانگر بازتاب‌های عاطفی چون غم و شادی و مانند آن‌ها بوده، و به شیوه هنری در قالب شعر، داستان، نمایش‌نامه، شرح حال، مقاله، و جز آن‌ها در آمده باشد. یا بخشی از علوم انسانی شامل دانش‌های چون لغت، صرف و نحو، معانی وبیان، عروض و قافیه، شعرشناسی، انشاء ومانند آن‌ها. یا مجموعه نوشته‌هایی در باره موضوعی مشخص: ادبیات جنگ. یا ادبیات عبارت از  چگونگی تعبیر و بیان احساسات و عواطف وافکار به وسیله کلمات در اشکال و صورت‌های مختلف از قبیل، انشاء و خطابه، نثر و نظم».(انوری،حسن1381، 299)
دکتر عبد الحسین زرین کوب در تعریف ادبیات می گوید "به طور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند.".
علی اکبر شعاری نژاد در کتاب«ادبیات کودکان» می‌گوید::"ادبیات کودکان و نوجوانان مترادف «ادبیات» و یا ادبیات به معنی اعم کلمه نیست که فقط انواع زبان نثر و نظم کلامی را شامل باشد بلکه مجموعه از مواد خواندنی چاپی برخوردار از کیفیت عالی که مورد قبول کودکان قرار گیرند و ایشان از خواندن آنها لذت ببرد.(شعاری نژاد، علی اکبر، 1390، 89)
شعاری نژاد با استفاده از فرهنگ آموزش و پرورش به سه تعریف عمده که در رابطه به ادبیات کودکان ارایه شده، می‌پردازد: "خواندنی چاپ شده برخوردار از کیفیت عالی که به وسیله نویسندگان متخصص، مخصوص کودکان نوشته شده‌است" ویا " مواد خواندنی چاپی برخوردار از کیفیت عالی که مورد قبول کودکان قرار گیرند و ایشان از خواندن آنها لذت ببرند." و یا" ادبیات کودکان به مجموعه اثاری و نوشته‌های(کتاب‌ها و مقالات) گفته می‌شود که به وسیله نویسندگان متخصص برای مطالعه آزاد کودکان تهیه می‌شود و در همه آنها ذوق و سطح رشد و نضج کودکان مورد توجه است". (شعاری نژاد، علی اکبر، 1390، 89)
با در نظر داشت تعریف‌های بالا نگاهی می‌اندازیم به ادبیات کودک در افغانستان وبالخصوص افرادی که دراین زمینه کارهای را انجام داده‌اند. اگر تعریف‌ها بالا را بپذیریم، گفته می‌توانیم که متاسفانه در جغرافیای بنام افغانستان پدیده‌ را بنام ادبیات کودک یا نداریم و یا هم اگر داریم بسیار محدود و ناچیز است. بعضی از کارهای پراکنده‌ای را که از آدرس بعضی از افراد داریم، در میان این وادی وحشت، جنگ و کشتار، انفجار و انتحار نیز فراموش شده و نتوانسته است که تاثیر بگذارد و جرقه‌های از امیدو بیداری را روشن سازد.
همین کاستی‌ها و نیازمندی‌های شدید دراین حوزه سبب شده که جمعی از قلم بدستان وادیبان ما دست به کار شوند و سایتی را جدیدا به نام گهواره راه اندازی و اختصاصا به ادبیات کودک و نیازهای آنان بپردازد. این سایت خوشبختانه کارهای فوق‌العاده خوب و تخصصی را انجام داده که با استقبال گرم از اهالی فرهنگ و مطبوعات وخانواده‌ها و کودکان  رو برو شود.. جمعی از همکاران این بخش و بالخصوص جناب حضرت وهریز دراین راستا گام‌های خوبی را برداشته واین را یک اغاز خوب برای رفع این نیازمندی‌ها می‌بینیم.

ناگفته نباید گذاشت که در کنار سایت گهواره و پیش‌تر از آن، دکتر سمیع حامد که یکی از شاعران و فرهنگیان و فعال افغانستان است کارهای خوبی را انجام داده است. وی به کمک و همکاری فریدرستگار و وجه رستگار البوم کودکانه«آلوچه» و "یک قصه‌ی تازه" را با خوانش و اجرای هدیه رستگار برای کودکان این سرزمین آماده کرده‌اند که ستودنیست.
قابل یادآوریست که کارهای محمدحسین محمدی، سرور رجایی، محمدفاضل شریفی وتعدادی از قلم بدستان دیگری که به شکل پراکنده کارهای را انجام داده نمی‌توان نادیده گرفت، اما کارهای را که سمیع حامد در شبکه تلویزیون طلوع  انجام داده، قابل تمجید و تحسین است. بعضی ترانه‌های کودکانه را در این شبکه ساخت و به اجرا گذاشت که با استقبال گرم کودکان  همراه بود.
اگر به پیشینه این مساله نگاهی بیندازیم، به نشر سراج‌الاطفال در سال 1298 بر می‌گردد که در کابل منتشر می‌شد، اما بعداز آن فعالیت‌های منظم و چشمگیری را که بتوان روی آن حساب کرد، نبوده است. ناگتفه نماند که مجله باغ نیز توسط بعضی از فرهنگیان مهاجر ساکن در کشور ایران برای کودکان افغانستان نشر و چاپ می‌شود، اما از آنجایکه این نشریه در بیرون از کشور است، برای همگان قابل دسترس نبوده وبرای همگان آشنا نیست.
امید که این مقدمه نسبتا طولانی اصل بحث را به حاشیه نبرده باشد و مدخل باشد برای پرداختن به لالایی کودکانه و نیاز آن برای کودکان.

لالایی‌ها
لالایی‌ها، ترانه‌ها، دوبیتی‌ها، مثل‌ها، چیستان‌ها و قصه‌های عامیانه از جمله بخش‌های مهم فرهنگ مردم(فولکلور) است که همواره مورد توجه مردم بوده و هستند؛ زیرا این ترانه‌ها ولالایی‌ها دل سروده‌های ناب مردم اند که در طی گذشت سال‌ها از عمر ان که به مناسبت‌های مختلف سروده شده، به گونه‌ای شفاهی از نسل به نسل منتقل شده و تا اینکه امروز به ما رسیده‌است. این ترانه‌ها و لالایی‌ها در حقیقت بازتاب از وضعیت زندگی، اتفاق و رویدادها، خصلت و رفتار، خواست‌ها و آرزوهای یک ملت در طول زندگی آنان بوده و هست که می‌توان با بررسی و اهمیت دادن به این لالایی‌ها به جلوه‌های هنر مردم در ابداع و خلق آثار هنری و ادبیات عامه مردم آشنا شد.
در گذشته نه چندان دور ما شاهد ترانه‌ها، اشعار، قصه‌ها و لالایی‌های متنوع کودکانه در میان عوام مردم بودیم، اما با گسترش تکنالوژی معلوماتی در سطح شهرها و روستاها دیگر نه تنها شاهد چنین پدیده‌ی در میان خانواده‌ها و مادران برای فرزندانشان نیستیم، بلکه هر آنچیزی را که  داشتیم نیز به حاشیه برده و روی آن را گرد و غبار فراموشی گرفه است. با یک نگاهی به گذشته نه چندان دورمتوجه می‌شویم که در هر خانواده‌ای افرادی را داشتیم که با هنرمندی تمام می‌توانست غزل‌های عامیانه دیدو و یا بولبی را با صدای گیرا و دلکش بخوانند، بیاموزند و هوادارانی داشته با شند، در حالیکه در میان نسل پسین که زاده‌ای عصر تکنالوژی و تلویزیون اند، این هنر فراموش شده و هر روز فراموش‌تر می‌شود.
به باور نگارنده، رشد و گسترش این هنر در میان مردم پیشین هم بر می‌گردد به نبود سرگرمی‌های کنونی تکنالوژی  وهمچنان نزدیکی ان با زندگی عادی و روزمره مردم. علاوه بر آن، چون هنر برخاسته از بطن مردم بود، به همان اندازه مردمی و آشنا بود و زمینه گسترش و ترویج آن هم با ممانعت‌های جدی و آنچنانی مواجه نبود. از جانب دیگر روحیه‌ای این هنر نشآت می‌گیرد از همان قصه‌ها، ترانه‌ها و لالایی‌های کودکانه که مادر با تمام هنرمندی آن را برای نوزدان و کودکان نجوا کنان می‌خواندند. با فراموش شدن لالایی‌ها و قصه‌های کودکانه سرانجام کودکان دیروز که جوانان امروز هستند دیگر استعدادی چنین هنر را ندارند. کمتر کسی را می‌توان از نسل پسین یافت که بتواند این هنر را اجرا کند. در حقیقیت نسل پسین نتوانست که این میراث فرهنگی فولکور را حفظ و تداوم بخشد. فراموش شدن این بخش مهم و قابل اهمیت از فولکور مردم مایه افسوس است.
پیشینه لالایی
تاریخچه دقیق لالایی را نمی‌توان تعیین کرد؛ زیرا هر قدر که در دل تاریخ جستجو کرده و به پیش رویم بازهم می‌بینیم که نشانه‌ها و آثاری از لالایی‌ها همچنان وجود دارد. برهمین مبناست که گفته می‌توانیم شاید لالایی‌ها از نخستین گونه‌های شعر و موسیقی است.
حسن انوشه، در کتاب دانشنامه‌ای ادب فارسی می‌نگارد:«در فرهنگ­ها، «لا»، (مأخوذ از زبان فرانسه) نام حرف ششم از حروف هفتگانه‌­ي نت موسيقي است. «لالا» غلام، بنده و چاکر، خفتن در زبان طفل، آواز نرم مادران و دايگان براي خواباندن کودک و لالايي گفتن به مثابه صوتي براي خواب کردن طفل ضبط شده است. در باب خاستگاه تاريخي «لله»، و لالا، در لغتنامه دهخدا آمده است که: در ميان روميان و يونانيان لله و لالا همان نوکري است که از کودکان خردسال مراقبت مي­کرد. مبادي حکمت را به تدريج به آن‏ها مي­آموخت. در سن مناسب ايشان را به مکتب مي­برد. شب به خانه مي­آورد. شاید چون خواننده ‏ای این آوازها "لالا" بوده است این آوازها به لالایی مشهور شده‏ اند. هم‏چنین "لالا" خفت در زبان اطفال است. لالایی صورتی است که بدان طفل را در گهواره می‏خوابانند. (انوشه، حسن، تهران 1381).
محتوای لالایی‌ها
محتوای لالایی‌ها را بیشتر محبت، عشق، ایمان و صداقت، تاریخ، سرگذشت، ماجراها و یا اتفاق‌های تاثیرگذار در زندگی جمعی انسان‌ها تشکیل می‌دهد. صداقت و ایمانی که از طریق لالایی‌ها به گوش نوزادان و کودکان خوانده می‌شود تا در زندگی دوران نوجوانی و جوانی از آن مددجسته و زندگی مملو از عشق و محبت را داشته باشد. در بسا موارد لالایی‌ها با شرح حال، وضعیت زندگی، تلخی‌ها، شکست‌ و ناکامی‌ها وهمچنان تاریخ و داشته‌های تاریخی یک ملت را نیز بر می‌تاباند.
اگر نگاهی به لالایی «لولی لولی باچه مه» بیندازیم می‌بینیم که در این لالایی از امید، شجاعت، مهر و محبت، تاریخ، دادخواهی، آموزش و تحصیل، رسیدن به جایگاه و موقعیت بهتر اجتماعی حرف زده می‌شود. برای دقت بیشتر این لالایی را موشگافی می‌کنیم:
تاریخ و سرگذشت
یکی از مساله‌های که بطور جدی و مداوم در ادبیات فولکوریک و بخصوص ادبیات کودک بازتاب یافته، مساله‌ای بازگویی تاریخ و سرگذشت است. برای اینکه تاریخ و سرگذشت آنچه بر آدمیان گذشته فراموش نشود، از تاریخ در قالب‌ها و اشکال گوناگون چون قصه‌، افسانه‌ها، دوبیتی‌ها و لالایی‌ها برای ثبت و بازگوی آن استفاده شده‌است. روایت این چنینی از تاریخ و سرگذشت آدمیان می‌تواند کمک کند تا تاریخ و هرانچه بر مردم گذشته را بخوبی مطالعه و بشناسیم. تاریخ و سرگذشت را می‌توانیم در لالایی‌های کودکان به وفور پیدا کنیم. بطور نمونه به دو لالایی زیر توجه میکنیم:
آتيت از راه کُو رفته                      

د جنگ دشمنو رفته
ازي آغيل شولو رفته
د جنگ اوروزگو رفته
ویا در لالایی دیگر
لولی لولی باچی مه
هر دو نور اوقری مه
باچی از مو کلان شنه
والی بامیان شنه
تفنگ خو ره گردو کنه
خون خوای ارزگان شنه....
دراین لالایی به معروف‌ترین و ماندگارترین جنگ تلخ در تاریخ هزاره اشاره شده‌است. جنگ ارزگان یکی از جنگ‌های تاریخی و خونبار در تاریخ هزاره‌ها است که در آن تعدادی زیادی از هزاره‌ها کشته، دستگیر، اعدام، فروش و به بردگی گرفته می‌شود. در این جنگ امیرعبدالرحمان با سپاه به دندان مسلح‌اش بر هزاره‌ها می‌تازد و بیرحمانه‌ترین رفتار و دستورات را برای سرکوب، قتل و غارت ملیت هزاره صادر می‌کند. از همین رو است که تاریخ ارزگان درذهن تک تک از هزاره‌ها و بالخصوص نسل‌پشین این مردم حک شده و به‌گونه‌های مختلف این رویداد تاریخی را در قالب‌ها و گونه‌های مختلف هنری روایت کرده‌ که یکی از اینگونه قالب‌ها لالایی کودکانه است.
بازتاب تاریخ ارزگان در لالایی کودکان و نوزادان راوی یک تراژدی عمیق و فجیعناک است که توسط مادران به فرزندان و کودکانش روایت می‌شود. با روایت این رویداد تاریخی ضمن اینکه توانسته بخش از تاریخ را به فرزندانش منتقل کند، از فراموش شدن این رویداد تاریخی نیز جلوگیری  کرده و فرزندانش را با واقعات تاریخی نیاکانش نیز آشنا سازد.
مهرورزی
لولی لولی باچی مه
هر دو نور اوقری مه        
در این پاره می‌بینیم که مادر نوزاد و کودک را چنان با مهر و محبت مورد خطاب قرار می‌دهد که آن را همانند« سیاهی چشم‌هایش» می‌پندازد. اوقره که در لهجه‌ای هزاره‌گی است به معنی سیاهی چشم می‌باشد که مادر از آن برای مهر ورزی و محبت به نوزادش استفاده می‌کند. در حالیکه چشم حساس‌ترین، ظریف‌ترین و در عین‌حال باارزش‌ترین بخشی از حواس پنجگانه انسان است، مادر فرزنداش را معادل آن قرار می‌دهد و با مهر به وی خطاب میکند.
امید و آرزو
در بسیاری از لالایی‌ها، قصه‌ها و داستان‌های کودکانه می‌توان مساله امید و آرزو را دریابیم. داشتن آرزو، امید و تقویت این روحیه در فرزندان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. با خوانش لالایی بالا به خوبی می‌توان این مساله را متوجه شویم. در این لالایی می‌بینیم که مادر آرزوی بزرگ شدن، رسیدن به یک موقف کلان اجتماعی و والی‌شدن بامیان را برای فرزنداش آرزو می‌کند. امید داشتن و رسیدن نوزاد و کودک به زندگی بهتر، موقف اجتماعی و رسیدن به یک سمت و جایگاه کلان اجتماعی آرزوی هر مادر است. این نکته در این لالایی به خوبی و وضاحت تمام بازتاب یافته است.
دادخواهی و دفاع
از نکته‌های دیگری را که می‌توان در این لالایی دریافت، مساله دادخواهی و دفاع از سرزمین، ناموس و وطن است. اگر تاریخ را کمی مرور کنیم و با گذشته تاریخی مردم هزاره آشنا باشیم به خوبی می‌توانیم به معنی عمیق این لالایی پی ببریم، زیرا تاریخ ستم‌باری که بر این مردم گذشته و ظلم و استبدادی را که در دوران حاکمیت عبدالرحمان این مردم کشیده، درعمق وجود این ملیت می‌توان یافت. بر همین مبناست که واقعات تاریخی گاهی  در قالب دوبیتی، قصه، داستان و یاهم در قالب لالایی‌ بازگو و ثبت شده‌است.
قتل عام هزاره‌ها در ارزگان به روایت تاریخ بسیار فجیعناک و غمگینانه است. ملافیض محمدکاتب هزاره از این قتل و غارت می‌نویسد که 62 درصد از هزاره‌ها در قیام و مقاومت علیه امیر مستبد، به شهادت می‌رسد. این قیام مردمی یکی از خونین‌ترین قیام‌ها و جنگ‌ها در تاریخ افغانستان است. برهمین مبناست که مادر هزاره به  گوش نوزادش و کودکش که مدافع و مرد میدان فردا می‌شود، می‌خواند که:
باچی از مو کلان شنه
والی بامیان شنه
تفنگ خو ره گردو کنه
خون خوای ارزگان شنه
رسیدن به مقام ولایت و پست‌های فرماندهی است که می‌تواند فرزنداش را در موقف دادخواه و مدافع حقوق ملت‌اش قرار دهد. برهمین مبناست که رسیدن به پست و مقام ولایت را برایش آرزو می‌کند.
تحصیل و آموزش
تحصیل و آموزش یکی از نکته‌های مملو از درد، حقارت و توهین در تاریخ هزاره‌ها است. ممکن آرزوی تحصیل کردن و آموزش برای نوزادان و کودکان در نزد هر مادر و خانواده‌ای به نحوی مطرح باشد، اما در میان خانواده‌ها و مادران هزاره، مساله آموزش و تحصیل ضمن اینکه یک آرزو  است، بیانگر یک درد و استبداد تاریخی نیز هست. در تاریخ بارها خوانده‌ایم که تحصیلات عالی برای هزاره‌ها در دانشگاه‌های کشور نه تنها که مجوز نداشت بلکه آندسته از افرادی که به هر نحوی در دانشگاه راه پیدا می‌کرد، با هزاران توهین، تحقیر و سرکوفت‌های نیز همراه بود. در اینجاست که مادر برای فرزندش آرزوی با سواد شدن، تحصیلات و رسیدن به مراد دل‌اش را میکند.
بچه از مو تاسیل کنه              

سواد خو ر کامل کنه
با نام و با نشان شنه
مراد دل حاصل کنه

نتیجه‌گیری
با مطالعه‌ای ترانه‌ها ولالایی‌های عامیانه می‌توان رخدادها، پند واندرز، موضوعات اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی-آموزشی متنوع را دریابیم. برای غنابخشی فرهنگ و بخش‌ها مرتبط به کودکان، می‌توان به فولکور و داشته‌های فرهنگ شفاهی عامه مردم مراجعه کرد. نیازها را دریافت، پرورش داد و غنایی بخشید. این کار دشوار نیست، اما حمایت، تعهد و پشتکار فرهنگیان و افرادی را می‌طلبد که دراین حوزه کار و فعالیت دارند و درپی‌تغییر اند. تغییرات در یک جامعه زمانی رونما می‌گردد که سرمایه‌گذاری را روی کودکان و نسل جوان خود متمرکز سازیم. این سرمایه گذاری شامل، فراهم سازی زمینه تحصیل و آموزش، تهیه نصاب و مواردهای آموزشی لازم، فعالیت‌های فرهنگی و تاثیرگذار در حوزه ادبیات، داستان و مسایل مورد نیاز نسل امروز که تصمیم‌گیرندگان و مدیران فردای همین جامعه می‎‌باشد.
با بی اعتنایی برخورد کردن و عبور از کنار داشته‌های فرهنگی فولکوریک سبب می‌شود که داشته‌های فرهنگی خودی فراموش و سیل از داشته‌های دیگران وارد حوزه فرهنگ وادبیات ما شود. یکی از راه‌های مبارزه و غنابخشی فرهنگی اهمیت دادن به مساله فولکور و کار روی آن است. بریدن از گذشته فرهنگی و فولکوریک ما را با یک نوع خلای فرهنگی، خودباختگی در برابر داشته‌های بیگانگان و بی‌هویتی قرار می‌دهد.
فولکور و داشته‌های متنوع شفاهی مردم را ثبت و مطالعه کنیم تا هم بتوانیم پیوندی را میان ادبیات شفاهی و رسمی ایجاد کنیم و هم از خلای فرهنگی بیرون آیم. این کار تنها از طریق مطالعات فرهنگی و شفاهی عامه مردم ممکن است. هرچند این گونه مسایل از لحاظ زمانی هزینه بار و غیراقتصادیست، اما از آنجایکه نیاز جدی احساس می‌شود، باید سرمایه گذاری کرد و آن‌ها را ثبت نمود.
  
منابع:
1-    انوشه، حسن، دانشنامه ادب فارسی(ویژه افغانستان، تاجکستان و ادب فارسی) ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1381.
2-    دکتر حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، تهران 1381.
3-    زرین کوب، عبدالحسین نقد ادبی،  تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373
4-    شعاری نژاد، ادبیات کودکان، انتشارات اطلاعات، تهران:1390 .
5-    شریعتی سحر، حفیظ الله،  لالايي نخستين موسيقي آوازي زنان هزاره‌ (ادبیات زنانه)۱۳۹۱ شنبه ۹ جدی