۲۸ خرداد ۱۳۹۷

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت سوم


ساعت هفت ونیم صبح به بامیان رسیدیم. انیس از دوستانش خواست تا هوتل مناسبی را معرفی کند که چند شبی را که در بامیان هستیم، آنجا سپری کنیم. پس از گفت و گوهای زیاد سرانجام به هوتلی بر فراز تپه‌ی که بر شهر مسلط ودر برابر دیدگان بودا قرار داشت، اقامت گزیدیم. اسمش را گرزندوی می‌گفتند، درحالیکه این نام با بامیان بیگانه وغریب به نظر می‌رسید.
یکی دوساعت ماندیم، اما به دلیل اینکه از شهر فاصله داشت و هرلحظه‌ چیزی کار می‌شد، مجبورا به شهر بر می‌گشتیم ودوباره از آنجا به مرکز شهر کوچیدیم ودر هوتلی که تازه تعمیرش ساخته شده بود، اقامت گزیدیم. نامش را نصیب گذاشته بود، اما نصیب ما اتاقی شد که نسبتا بزرگ، تمیز و دارای حمام بود. راننده تاکسی که با انیس کمی آشنایی داشت، به صاحب هوتل توصیه کرد و کمی تخفیف گرفت.
عکاس: اسحق انیس
همین که صبحانه را خوردیم از هوتل بیرون زدیم. پیاده به سمت بوداه راه افتادیم. چوک الکین راکه در تصویر دیده بودم، دور زدیم و در امتداد جاده بودا به پیش رفتیم. در نیمه راه بخاطر اینکه راه را کوتاه‌تر کرده باشیم، از باریک راه وسط کشت و زراعت که اگثریت مطلقش کچالو بود، به سمت بودا راه افتادیم.
هنوز خیلی به بودا نزدیک نشده بودیم که ابولحسن زنگ زد. او که خود باشنده دره سادات ولایت بامیان است، روزگاری را در کابل در دروان دانشجویی باهم بودیم. چند سالی را یکجا بودیم وپس از احوال پرسی و تعارف، دعوتم کرد که به خانه ایشان برویم، آما از آنجایکه این اولین سفرم به بامیان بود، هر لحظه مشتاق دیدن بودا وساحات تاریخی دیگر بودم. از ایشان تشکری کرده و وعده دیدار را به روزهای بعد وزمان دیگر واگذار کردم.
انیس راه افتاد که از محل فروش تکت، تکت بخرد تا اجازه ورود به حریم بودا را پیدا کنیم، اما از بخت بد همه ادارات به خاطر فرا رسیدن عید تعطیل شده بود واجازه ما را به حریم بودا ندادند. سربازی که مهربان، خوش‌‎برخورد بود، تمام قوانین و مقررات را تشریح کرد، اما علاوه کرد که ممکن فرد مسوول یکی دوروز بعد از یکولنگ بر گردد وکلیدی دروازه‌ها را بیاورد. خلاصه موفق نشدیم که وارد محوطه صلصال شویم وهمینطور بر می‌گشتیم که جعفر رحیمی زنگ زد.
جعفر تلاش زیادی به خرچ داد تا راه‌حل پیدا کند، اما از آنجایکه کلید نبود، تلاش‌هایش آنچنان کارساز نشد. سرانجام جاده خاکی پیش صلصال را به سمت شهمامه ادامه دادیم. یکی دو مقبره تاریخی در کنار این جاده دیده می‌شد که از آن ها نیز دیدن کردیم. مقبره‌های بزرگ با طول چندمتر و ساختمان گنبد مانند. ظاهرا نشان می‌داد که از مقبره‌های تاریخی وقدیم است، اما در بعضی ساحات نزدیک واطراف آن بعضی کندن کاری‌ها نیز صورت گرفته بود.
عکس از جلیل صالحی
قبر سیدعلی یخ سوز نیز کمی پیشتر از آنجا بود. بعضی‌ها به زیارتش آمده بودند ومردی در آن میان تارها را به عنوان بند وتاوبند می‌گرفت ودم ودرود می‌کرد وبه زایرین تعارف می‌کرد. پیر مردی لاغر اندام و قلندر مآبی بود که ظاهرا نشان می‌داد از خدمت به سید به نان و نوای می‌رسد. بعضی از زایرین از روی ترحم وصدقات به ایشان مقدار پولی را کمک می‌کرد. همینطور جاده را ادامه دادیم و سرانجام در برابر شهمامه رسیدیم.
از میان زمین‌های زراعتی که راه باریکی به سمت بودا بود، به پیش می‌رفتیم که یک خانم بامیانی بر سر راه مان پیدا شد. او ضمن خوش‌آمدید گویی وانسانیت ما را به سایه‌ی درختی که در نزدیکی زمین‌هایش بود، تعارف کرد. از زندگی ودشواری‌هایش در بامیان می‌گفت. از خاطراتش که چگونه طالبان بودا را انفجار دارد و خانه و کاشانه‌اش ویران شد. وقت کم بود، اما گفتنی‌ها زیاد که متاسفانه نتوانستیم تا اخر صحبت‌هایش را بشنویم.
شهمامه را غریب‌ یافتیم. بازدیدکنندگان بدون اینکه متوجه باشند در چه مکان و موقعیت قرار دارند، زباله‌ها را در گوشه و کنار این ساحه تاریخی می‌اندازند. زباله‌ها به شکل پراکنده در این مسیر دیده می‌شد، اما هرانچه در امتداد جاده شهمامه متوجه شدیم، کندن کاری‌ها بود. کندن کاری‌هایکه معلوم نیست توسط چی کسانی صورت گرفته است، اما از لحاظ موقعیتش معلوم بود که در پی شکار آثار باستانی بوده‌است.
شهامه را از نزدیک دیدیم، اما از آنجایکه تحویلدار کلید را با خود برده بود، نتوانستیم بالا برویم واز آن بالاها از چشم شهمامه به بامیان نگاهی بیندازیم. با قرار گرفتن در برابر شهمامه وصلصل می‌توان به بخش کوچک از عظمت وشکوه این تمدن بزرگ پی برد. تراشیدن کوه وساخت چنین یک مجسمه‌‌های واقعا شاهکار وشگفت‌انگیز است.
طالبان با انفجار دادن این شاهکار بی‌نظیر نه تنها که ضربه سنگین و جبران ناپذیری را به پیکره بودا وارد کرد، بلکه روحیه مدنیت‌ستیزی خودرا نیز به نمایش گذاشت. دوست دارم که چند نکته را در مورد بودا ونحوه انفجار آن ومهندسی که آن را انفجار داده است، بطور جداگانه بنویسم.
... ادامه دارد