۲۷ خرداد ۱۳۹۷

بامیان متفاوت‌تر از روایات وشنیدگی‌ها-قسمت اول

سال‌ها پیش تصمیم داشتم که از بامیان دیدن کنم و هرانچه در یاداشت‌ها و کتاب‌های رسمی خوانده‌ام را ببینم، اما هر سال یک اتفاقی پیش می‌آمد و مانع سفرم می‌شد. سال هشت ونه تصمیم داشتم که در گروهی از محقیقن که راجع به مهاجرت هزاره‌ها به غرب و بالخصوص استرالیا تحقیقاتی ساحوی را آغاز کرده بودند، به بامیان سفر کنم، اما بازهم من را عضوی گروهی معرفی کردند که باید به جاغوری می‌رفتم.
در سه سال اخیر برنامه ریزی کردم که سال اولش همراه شد با برنامه نامزدی‌ام و مواجه شدن با کسر بودجه وسال دوم برابر شد با عروسی برادرزنم و امسال هم که برنامه ریزی کردم، پسرم مهراد خورد سال و کوچک بود و هردم نگران می‌شدم که اگر سفر نکنم باز به سالهای بعد می‌ماند و اگر سفر کنم، مهراد مبادا اذیت و دچار مشکل شود.
سرانجام برنامه‌‌ریزی کردم که روزهای تعطیلات عید سعید فطر را به بامیان برویم.  انیس، مادر زنم و خانمم و مهراد عزیز ساعت سه شب کابل را به قصد بامیان ترک کردیم. هنوز هوا خیلی روشن نشده بود که از دروازه کابل خارج شدیم و به سوی میدان شهر می‌رفتیم. از دروازه میدان شهر که وارد شدیم، راننده موتر را در تانک تیل کنار زد و پس از تیل گرفتن، مشوره کرد که هوا روشن شود و هنوز وقت است. کمی انتظار کشیدیم چند موتر دیگر نیز آمد ودوباره راه افتادیم. از دروازه خروجی میدان که عبور کردیم، باز راننده گفت که کمی زود است وباید صبر کنیم؛ زیرا کمی بالاتر ازاین ساحه عموما دزدان صبح وقت سر جاده ایستاده می‌شوند و اموال مردم را به سرقت می‌برند.
هرچند که همواره سفر در جاده‌های کابل-قندهار و همینطور غزنی-کابل ویا هم کابل- هرات را تجربه کرده بودم، اما از انجایکه این مسیر برایم تازه بود، کمی نگران بودم. موتر دیگری که به دنبال ما می‌آمد، نزدیک شد وباهم راه افتادیم. چند پوسته امنیتی را که برفراز تپه‌ها بود، عبور کردیم که پرچم‌های گروه طالبان بر فراز تپه‌ها نمایان شد. آنجا بود که از راننده پرسیدم که اینجا دقیقا کجاست؟
راننده که خود از باشندگان ولایت بامیان بود، از سفر هر روزش از این مسیر می‌گفت واز گشت و گذار آزادانه طالبان. همچنان علاوه کرد که در چند روز گذشته طالبان چندین عملیاتی را بالای پوسته های نیروهای امنیتی انجام داده وآن پوسته‌ی را که در آن بلندی، بالاتر از قریه‌است را می‌بینی، نشانم داد که بدست طالبان سقوط کرده بود. بر در ورودی پوسته پرچم طالبان بود. هرچند فاصله پوسته‌ها آنقدر هم دورتر از همدیگر نبودند و در تیر رس همدیگر قرار داشتند، اما بازهم طالبان موفق شده بودند که پوسته را سقوط دهد و پرچمش را بر رسم پیروزی بر فراز آن پوسته برافرازد.
دره میدان تنگ و مملو از درخت است. همه جا سبزده ودرخت است وهرگونه تردد و گشت و گذار از میان آن انبوه از درختان به راحتی و آسانی ممکن است. به همان لحاظ است که طالبان حضور فعال و گسترده دارند واز جانب دیگر، نیروهای امنیتی هیچگونه تسلط وکنترولی براوضاع منطقه ندارند. از میان آن همه پوسته فقط یک سرباز را در نزدیکی بازار جلریز دیدیم که بیرون آمده بود و اوضاع را نظاره می‌کرد. راننده می‌گفت که نیروهای امنیتی در این ساحه تحت فشار شدید قرار دارند وکمتر فرصت برایش پیش می‌آید که بیرون بیایند و حتی اکمالات آنان بعضا با تاخیر مواجه می‌شود واز طریق کاروان‌های بزرگ نظامی صورت می‌گیرد. از جلریز و فعالیت گسترده طالبان شنیده بودم و اما اینگونه حضور پر رنگ و پرچم‌هایش را بر فراز تپه‌ها خانه‌های مسکونی وپوسته‌های امنیتی کمتر شنیده بودم.
در برگشت از بامیان این ساحه متفاوت‌تر از قبل بود. طالبان به شکل گسترده در جاده‌ها، بازارک‌ها وفاصله‌های چند قدمی پوسته گشت و گذار داشتند. از آنجایکه روز سوم عید بود و آتش بس از سوی هر دو گروه اعلان شده بود، گشت وگذار آزادانه تر بود.
همین که از دروازه وردی میدان شهر دوباره به سمت کابل می‌آمدیم، در اطراف چوک میدان و جاده‌های عمومی آن، طالبان مانور گسترده داشتند و ترانه‌های منحصر به این گروه را نشر می‌گردند و بالا و پایین می‌گشتند واز همه جا وهمه کس عکس می‌گیرفتند وفلمبرداری می‌کردند. نگرانی را در همه جا می‌دیدیم و در همه کسی وحتی نیروهای امنیتی که به شکل گسترده ووسیع به دروزاه تجمع کرده بودند و رفت و روز موترها را زیر نظرداشتند، در حالیکه دیگر نیاز به بررسی ونظارت نبود ودشمن در اطرافشان شماتت می‌کردند.
.... ادامه دارد