۱۲ آذر ۱۳۹۶

گسترش قدرت روزافزون شبکه‌های اجتماعی

شبکه‌های اجتماعی از جمله رسانه‌هایست که با گذشت هر روزتاثیرگزاری، قدرت‌مندی وفراگیرشدن آن در درون شهروندان رونما می‌گردد. شبکه‌های اجتماعی تاکنون درکشورهای مختلف دارای پیامدهای ونتایج تاثیرگزار متفاوتی بوده‌اند، اما در افغانستان نیز جریان‌های سیاسی، مسوولان حکومتی وسایر اقشار اجتماعی در جامعه از انتقادات وتاثیرگزاری آنان به دور نمانده است.
باری یکی از سیاسیون گفته بود که اگر فکری به حال شبکه‌های اجتماعی در کشور نشود، می‌تواند چالش‌های جدی را فرا روی سیاسیون و حکومت قرار دهد. هرچند از این اظهار نظر چند سال می‌گذرد، اما گاه گاهی سانسور ووضع محدودیت بر شبکه‌های اجتماعی در درون حکومت وشورای امنیت ملی افغانستان مطرح بوده که می‌تواند نشان همین دیدگاه باشد. در همین راستا چندی قبل وزارت مخابرات وتکنالوژی بر شبکه‌های مخابراتی وانترتی دستور داده بود تا شبکه تلگرام وواتسب را برای مدتی مسدود سازند.
این کار حکومت با واکنش گسترده‌ی شهروندان، نهادهای مدنی، سازمان‌های حامی رسانه‌ها و آزادی بیان مواجه شده وسرانجام حکومت از موضعش پا را پس کشید ودست از محدودیت بر داشت. این اعتراض جمعی شهروندان بر اعمال محدودیت بر شبکه‌های اجتماعی توانست که بازتاب گسترده در رسانه‌های داخلی وخارجی داشته باشد. فشار رسانه‌ها وافکاری عمومی بخش دیگری از این اعتراض بود که حکومت را وادار به عقب نشینی کرد.
هرچند حکومت با نشر اعلامیه‌ی اعمال سانسور را بر شبکه‌های اجتماعی را رد کرده و خواهان پی‌گیری این مساله شد، اما بسیاری‌ها معقتدند که حکومت با این گام خواهان نظر سنجی وارزیابی افکار عمومی شهروندان در این زمینه بود، اما وقتی متوجه موج گسترده انتقادات واعتراضات شد،  دست کشیده و منصرف شد.
این روزها که حکومت با انتقادات واعتراضات گسترده شهروندان، سیاسیون و احزاب سیاسی مواجه است، شبکه‌های اجتماعی دراین میان نسبت به هر رسانه‌ی دیگر خوب عمل کرده و تاثیرات گسترده‌ی را در پی داشته است. وقتی رییس جمهور راجع به ادعاهای مخالفان سیاسی خود صحبت می‌کرد، یاد آور شد که اگر اسنادی در دست دارید به دادگاه مراجعه کنید و اگر نه بهتر است چادر بپوشید. این بخش از صحبت‌های رییس جمهور در شبکه‌های اجتماعی به شگل گسترده بازتاب یافت و با واکنش گسترده‌ی شهروندان وفعالین اجتماعی مواجه شد.
فعالین اجتماعی و کاربران شبکه‌های اجتماعی معتقدند که رییس جمهور با این گفته‌اش به نحوی به زنان توهین کرده و آنان را ضعیف خوانده‌است. هرچند در ظاهرا سخن چنین چیزی گفته نشد، اما آنان معتقدند که چادری پوشیدن زنان را دراین سخن رییس جمهور می‌توان به عنوان ضعیف و ناتوانی معنا کرد که توهین‌آمیز است.
پس از اینکه این اعتراضات درشبکه‌‌های اجتماعی بازتاب گسترده یافت، ارگ ریاست جمهوری با صدور اعلامیه‌ی اینگونه نوشت:» متاسفانه شماری از افراد با سوء تعبير از صحبت‌های روز شنبه رييس ‌جمهور در صدد مغشوش
نمودن افكار عامه هستند. اشاره به کلمه چادر در صحبت روز گذشته با استفاده از تعابیر رایج محلی بوده و به هیچ وجه به قصد اهانت به مقام شامخ زنان کشور نبوده و نیست. با این‌هم، اگر احساسات زنان کشور از آن تعبیر متاثر شده باشد رییس جمهور از آنان معذرت می‌خواهد.«
پس از نشر این اعلامیه از سوی ارگ ریاست جمهوری، دوباره شبکه‌های اجتماعی آن را به شکل وسیع و گسترده بازتاب دادند و نفس این معذرت خواهی ریس جمهور را پسندیدند واظهار داشتند که رسم معذرت خواهی باید در میان همه مقامات، مسوولان وشهروندان نهادینه و ترویج شود.

در حقیقت هر کاربر شبکه‌ای اجتماعی در عصر کنونی به عنوان یک شهروند خبرنگار عمل می کند که همه اتفاقات روز از چشم آنان پنهان نمی‌ماند. این مساله به همان اندازه که فضا را انتقادی ساخته به همان اندازه مسوولان را متوجه ساخته است که باید مواظب رفتار، گفتار واقدامات خود باشند.

۶ آذر ۱۳۹۶

تجارت بر سر پایان نامه‌‌ها در دانشگاه‌ها

خودکشی زهرا خاوری، فرصت شد برای بسیاری‌ها که یکبار دیگر به گذشته دوران دانشجویی خود برگردند و به خود نگرند، خاطرات نانوشته خودرا بنویسند، از آنچه بنام پایان نامه و داد وگرفت‌های میان دانشجویان و استادان راهنما  جریان دارد، لب به سخن بگشاید. این روزها روزنامه‌ها، هفته نامه‌ها و سایر رسانه‌ها به نشر وبازتاب خاطرات دانشجویان پرداخته که نکته‌های جالب را می‌توان در درون آن یافت. بعضی از این نکته‌ها مشترک وبعضی هم تازه‌ و مدرن اند.
در این نوشته  به رسوایی یکی از استادان دانشگاه خصوصی که با دانشجویانش وارد معامله شده‌اند می‌پردازم. یکی از دانشجویان دانشگاه خصوصی از معاملات پنهانی میان استاد ودانشجویان پرده بر می‌دارد. او داستان را اینگونه تعریف می کند. استادی در دانشگاه خصوصی با دانشجویانش به تفاهم می‌رسد که شما پایان نامه‌ تان را با من بگیرید، ضمن اینکه تمام پایان نامه‌های شما را می‌نویسم، در دفاع آن نیز به عنوان استاد راهنما، عضوی هیئات داور حضور می‌یابم و جلسه دفاعیه شما را نیز جدی نمی‌گیرم و کمک می‌کنم تا بتوانید موفقانه ازاین مرحله عبور کنید.
قرار معامله بر این می‌شود که هر دانشجو برای نوشتن پایان نامه مبلغ پنج هزار افغانی را به استاد بدهد. این مبلغ نه تنها حق الزحمه نوشتن پایان نامه را در بر می‌گیرد بلکه جلسه دفاعیه، نمره‌ی که به پایان نامه از سوی استاد راهنما و هیئات داور داده می‌شود را نیز شامل می‌‎شود. علاوه بر آن، باید نمراتی که به پایان نامه‌ها داده  می‌شود هم از 95 به پایین نباشد.
دانشجویان گروه گروه به این استاد می‌پیوندد وبازار معاملات گرم می‌شود. چندی نمی‌گذرد که مناسبات یکی از دانشجویان با استاد متذکره تیره می‌شود و سرانجام کار به جای باریک می‌کشد که اداره دانشگاه ازاین معامله آگاه می‌شود. اینکه دانشگاه با این استاد چگونه برخورد کرده وتصمیم گرفته، روشن نیست، اما وی در میان جمع از همکاران خود رسوا وسرافکنده می‌شود.

دانشجویان که دراین معامله شریک بودند،  انتظار پایان نامه‌هایاشان را داشتند وخود دست به قلم نبرده بودند، اما فاش شدن این معامله سبب می‌شود که هم استاد از درآمد بماند و هم  وقتی را که دانشجویان برای پایان نامه‌ها تعریف کرده بودند، از دست برود. این دانشجویان یا باید دنبال آدرس‌های مشابه این که در کابل کم نیستند بروند و یا هم یک سال دیگر را صرف تحقیق کنند تا در ختم سال جدید علاوه بر پرداخت هزینه جداگانه به استاد راهنما و دانشگاه، آمادگی لازم را برای دفاعیه از پایان نامه‌اش را نیز داشته باشند.

وضعیت تحقیق، علم ودانشگاه‌ها در افغانستنان اینگونه است. این یکی از ده‌ها نمونه‌ایست که هر روز از گوشه و کنار شنیده می‌شود. تا زمانیکه علم وعلم‌اندوزی در دانشگاه‌ها به سٌخره گرفته شود، امید بستن برای تغییر و بهبود در روند کاری وادارات فعلی را نداشته باشیم، زیرا برآیند دانشگاه‌ها اینگونه است.

۵ آذر ۱۳۹۶

بررسی لالایی‌ها درادبیات کودک

چکیده
لالایی‌ها یکی از گونه‌های ادبیات شفاهی و یا عامه مردم است که در آن موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و آموزشی در حد توان و فهم کودک بازتاب می‌بابد. لالایی‌ها از پیشینه دور و درازی برخوردارست که نمی‌توان آن را در بستر تاریخ مشخص کرد. به باور ادب پژوهان و محققان فرهنگ عامه، لالایی‌ها همزاد آدمیست که تاریخ پیدایش آن بر می‌گردد به تاریخ پیدایش بشر.
از آنجایکه  مخاطب اصلی لالایی‌ها کودکان است، تلاش می‌شود در این نوشته نگاهی گذرا به وضعیت ادبیات کودکان درافغانستان انداخته و بررسی موشگافانه از لالایی‌ها داشته باشم. هرچند بحث ادبیات کودک یکی از بحث‌های جدی و در عین حال بس بزرگ است، اما از آنجایکه لالایی‌ها بخش از ادبیات کودکان است، به آن به شکل گذرا می‌پردازیم.
کلید واژگان: لالایی‌ها، ادبیات شفاهی، ادبیات کودک، کودکان و محتوای لالایی‌ها.
مقدمه
در کشور ما کودک به معنای واقعی کلمه از بافت اجتماعی جامعه حذف شده‌است. وجودی فیزیکی کودکان بر یک طیف که بتواند در خصوص مسایل مربوط به خود و دوران زندگی خاص شان را در محراق توجه قرار دهند،، عاجز اند.  این عُجز به معنای ناتوانی فیزیکی و سنی نیست، بلکه یک سلسله ارزش‌ها و مسایل مربوط به بزرگسالان در این مرحله‌ی سنی بر آنان تحمیل شده‌ و می‌شود که نمی‌تواند خودشان باشند..
کودکان امروزی در جامعه قبل از این  که کودک باشند و کودکی کنند، مسوولان و کارگران سخت‌کوشی هستند که از بامداد تا غروب جان مرگ می‌کنند تا برای خانواده و فامیل آذوقه تهیه کنند. در چنین یک وضعیتی که تمام درگیری کودکان را زنده‌ماندن خود و فامیل  شکل دهد، چگونه می‌تواند به خود بیندیشد و از این دوره‌ای طلای کودکانه لذت ببرند.
دردناک‌تر از همه اینست که هرگونه تحولات که در کشور پیش آمده، اولین قربانی را از کودکان و زنان گرفته اند. از کارهای شاقه گرفته تا تجاوز جنسی و فروش اعضای بدن کودکان. همنیطور اعمال صلیقه‌های شخصی  و فکری احزاب و جریان‌های سیاسی که با هر تحول وتغییری در نظام سیاسی کشور، تغییر در نصاب آموزشی را نیز به همراه داشته است.
با نگاهی به تاریخچه نه چندان دور و درازی نظام آموزشی و نصاب درسی در کشور،  می‌توان به این اعمال صلیقه‌ها پی‌برد. در بعضی از این دوره‌ها در نصاب‌های آموزشی معارف دیده می‌شود که برای فهم و تدریس اعداد، بجای اینکه از قلم و کتاب، پروانه و گل و امثال این‌ها که نزدیکی به قریحه و ذهن کودکان دارد، استفاده شود، از مرمی و گلوله‌ها که هرلحظه روای و حکایت‌گر مرگ اند استفاده شده است.. ما در نصاب‌های آموزشی داشتیم که در آن آمده بود دو مرمی جمع دو مرمی چند مرمی می‌شود. یا همینطور یک مجاهد با فیر گلوله‌ای به سوی دشمن با سرعت فلان  و فاصله‌ی فلان به پیشانی دشمن اصابت می‌کند و ازاین قبیل موارد که کودکان را در خرد سالی و کوچکی خشونت آموزش میدهند. با استقرار نظام سیاسی طالبان این روند ادامه پیدا می‌کند. علاوه بر آن، تفکر و اندیشه را از مکتب حذف و بجای آن، یک نوع بینش افراطی را جا گزین می‌سازند.
بهرصورت پرداختن به همه نابسامانی‌ها وکاستی‌های که دراین حوزه وجود دارد، از ظرفیت این مقاله خارج است، اما تلاش براینست که در این نوشته لالایی‌ها را که جزء از ادبیات شفاهی و مربوط به آموزش‌های درون خانواده‌ی می‌باشد به شکل موشگافانه بررسی وتحلیل شود. ممکن است که کاستی‌ها، پراکندگی‌ها ویا نواقصی در کار باشد، اما پیش از ییش عذر می‌طلبم.
برای ورد به اصل بحث لازم می‌دانم تا نیم نگاهی به ادبیات کودک درافغانستان نیز داشته باشیم. هرچند در افغانستان ادبیات کودک به معنای واقعی و مورد نیاز خلق نشده است، وکارهایکه دراین حوزه نیز صورت گرفته به اندازه انگشتان دست ادم‌هاست، اما بازهم تلاش می‌شود تا به اهمیت این موضوع پرداخته شود.
ادبیات کودک
در قدم نخست لازم است که بدانیم کودک کیست؟ یا به چه کسانی کودک گفته می‌شوند. کودک به اندسته از اطفال خُرد سال گفته می‌شود که تاکنون به مرحله‌ای جوانی نرسیده‌اند. برمبنای کنوانسیون‌های بین‌المللی در حوزه حقوق کودک، گفته شده است که کودکان به افرادی گفته می‌شوند که تاکنون سن 18 سالگی را تکمیل نکرده باشند. با در نظرداشت این تعریف، اگثریت از دانش‌آموزان که در مکاتب مصروف اموزش اند، شامل این گروه می‌شوند.
برمبنای همین تعریف لازم است که قبل ازاینکه به ادبیات کودک بپردازیم، اول بدانیم که ادبیات چیست؟ هرچند که در تعریف ادبیات تاکنون نظر واحد میان پژوهشگران این حوزه وجود ندارد، اما بازهم تعریف‌های چندگانه‌ای را از ادبیات ارایه می‌نمایم:
«مجموعه آثار مکتوب که نمایانگر بازتاب‌های عاطفی چون غم و شادی و مانند آن‌ها بوده، و به شیوه هنری در قالب شعر، داستان، نمایش‌نامه، شرح حال، مقاله، و جز آن‌ها در آمده باشد. یا بخشی از علوم انسانی شامل دانش‌های چون لغت، صرف و نحو، معانی وبیان، عروض و قافیه، شعرشناسی، انشاء ومانند آن‌ها. یا مجموعه نوشته‌هایی در باره موضوعی مشخص: ادبیات جنگ. یا ادبیات عبارت از  چگونگی تعبیر و بیان احساسات و عواطف وافکار به وسیله کلمات در اشکال و صورت‌های مختلف از قبیل، انشاء و خطابه، نثر و نظم».(انوری،حسن1381، 299)
دکتر عبد الحسین زرین کوب در تعریف ادبیات می گوید "به طور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند.".
علی اکبر شعاری نژاد در کتاب«ادبیات کودکان» می‌گوید::"ادبیات کودکان و نوجوانان مترادف «ادبیات» و یا ادبیات به معنی اعم کلمه نیست که فقط انواع زبان نثر و نظم کلامی را شامل باشد بلکه مجموعه از مواد خواندنی چاپی برخوردار از کیفیت عالی که مورد قبول کودکان قرار گیرند و ایشان از خواندن آنها لذت ببرد.(شعاری نژاد، علی اکبر، 1390، 89)
شعاری نژاد با استفاده از فرهنگ آموزش و پرورش به سه تعریف عمده که در رابطه به ادبیات کودکان ارایه شده، می‌پردازد: "خواندنی چاپ شده برخوردار از کیفیت عالی که به وسیله نویسندگان متخصص، مخصوص کودکان نوشته شده‌است" ویا " مواد خواندنی چاپی برخوردار از کیفیت عالی که مورد قبول کودکان قرار گیرند و ایشان از خواندن آنها لذت ببرند." و یا" ادبیات کودکان به مجموعه اثاری و نوشته‌های(کتاب‌ها و مقالات) گفته می‌شود که به وسیله نویسندگان متخصص برای مطالعه آزاد کودکان تهیه می‌شود و در همه آنها ذوق و سطح رشد و نضج کودکان مورد توجه است". (شعاری نژاد، علی اکبر، 1390، 89)
با در نظر داشت تعریف‌های بالا نگاهی می‌اندازیم به ادبیات کودک در افغانستان وبالخصوص افرادی که دراین زمینه کارهای را انجام داده‌اند. اگر تعریف‌ها بالا را بپذیریم، گفته می‌توانیم که متاسفانه در جغرافیای بنام افغانستان پدیده‌ را بنام ادبیات کودک یا نداریم و یا هم اگر داریم بسیار محدود و ناچیز است. بعضی از کارهای پراکنده‌ای را که از آدرس بعضی از افراد داریم، در میان این وادی وحشت، جنگ و کشتار، انفجار و انتحار نیز فراموش شده و نتوانسته است که تاثیر بگذارد و جرقه‌های از امیدو بیداری را روشن سازد.
همین کاستی‌ها و نیازمندی‌های شدید دراین حوزه سبب شده که جمعی از قلم بدستان وادیبان ما دست به کار شوند و سایتی را جدیدا به نام گهواره راه اندازی و اختصاصا به ادبیات کودک و نیازهای آنان بپردازد. این سایت خوشبختانه کارهای فوق‌العاده خوب و تخصصی را انجام داده که با استقبال گرم از اهالی فرهنگ و مطبوعات وخانواده‌ها و کودکان  رو برو شود.. جمعی از همکاران این بخش و بالخصوص جناب حضرت وهریز دراین راستا گام‌های خوبی را برداشته واین را یک اغاز خوب برای رفع این نیازمندی‌ها می‌بینیم.

ناگفته نباید گذاشت که در کنار سایت گهواره و پیش‌تر از آن، دکتر سمیع حامد که یکی از شاعران و فرهنگیان و فعال افغانستان است کارهای خوبی را انجام داده است. وی به کمک و همکاری فریدرستگار و وجه رستگار البوم کودکانه«آلوچه» و "یک قصه‌ی تازه" را با خوانش و اجرای هدیه رستگار برای کودکان این سرزمین آماده کرده‌اند که ستودنیست.
قابل یادآوریست که کارهای محمدحسین محمدی، سرور رجایی، محمدفاضل شریفی وتعدادی از قلم بدستان دیگری که به شکل پراکنده کارهای را انجام داده نمی‌توان نادیده گرفت، اما کارهای را که سمیع حامد در شبکه تلویزیون طلوع  انجام داده، قابل تمجید و تحسین است. بعضی ترانه‌های کودکانه را در این شبکه ساخت و به اجرا گذاشت که با استقبال گرم کودکان  همراه بود.
اگر به پیشینه این مساله نگاهی بیندازیم، به نشر سراج‌الاطفال در سال 1298 بر می‌گردد که در کابل منتشر می‌شد، اما بعداز آن فعالیت‌های منظم و چشمگیری را که بتوان روی آن حساب کرد، نبوده است. ناگتفه نماند که مجله باغ نیز توسط بعضی از فرهنگیان مهاجر ساکن در کشور ایران برای کودکان افغانستان نشر و چاپ می‌شود، اما از آنجایکه این نشریه در بیرون از کشور است، برای همگان قابل دسترس نبوده وبرای همگان آشنا نیست.
امید که این مقدمه نسبتا طولانی اصل بحث را به حاشیه نبرده باشد و مدخل باشد برای پرداختن به لالایی کودکانه و نیاز آن برای کودکان.

لالایی‌ها
لالایی‌ها، ترانه‌ها، دوبیتی‌ها، مثل‌ها، چیستان‌ها و قصه‌های عامیانه از جمله بخش‌های مهم فرهنگ مردم(فولکلور) است که همواره مورد توجه مردم بوده و هستند؛ زیرا این ترانه‌ها ولالایی‌ها دل سروده‌های ناب مردم اند که در طی گذشت سال‌ها از عمر ان که به مناسبت‌های مختلف سروده شده، به گونه‌ای شفاهی از نسل به نسل منتقل شده و تا اینکه امروز به ما رسیده‌است. این ترانه‌ها و لالایی‌ها در حقیقت بازتاب از وضعیت زندگی، اتفاق و رویدادها، خصلت و رفتار، خواست‌ها و آرزوهای یک ملت در طول زندگی آنان بوده و هست که می‌توان با بررسی و اهمیت دادن به این لالایی‌ها به جلوه‌های هنر مردم در ابداع و خلق آثار هنری و ادبیات عامه مردم آشنا شد.
در گذشته نه چندان دور ما شاهد ترانه‌ها، اشعار، قصه‌ها و لالایی‌های متنوع کودکانه در میان عوام مردم بودیم، اما با گسترش تکنالوژی معلوماتی در سطح شهرها و روستاها دیگر نه تنها شاهد چنین پدیده‌ی در میان خانواده‌ها و مادران برای فرزندانشان نیستیم، بلکه هر آنچیزی را که  داشتیم نیز به حاشیه برده و روی آن را گرد و غبار فراموشی گرفه است. با یک نگاهی به گذشته نه چندان دورمتوجه می‌شویم که در هر خانواده‌ای افرادی را داشتیم که با هنرمندی تمام می‌توانست غزل‌های عامیانه دیدو و یا بولبی را با صدای گیرا و دلکش بخوانند، بیاموزند و هوادارانی داشته با شند، در حالیکه در میان نسل پسین که زاده‌ای عصر تکنالوژی و تلویزیون اند، این هنر فراموش شده و هر روز فراموش‌تر می‌شود.
به باور نگارنده، رشد و گسترش این هنر در میان مردم پیشین هم بر می‌گردد به نبود سرگرمی‌های کنونی تکنالوژی  وهمچنان نزدیکی ان با زندگی عادی و روزمره مردم. علاوه بر آن، چون هنر برخاسته از بطن مردم بود، به همان اندازه مردمی و آشنا بود و زمینه گسترش و ترویج آن هم با ممانعت‌های جدی و آنچنانی مواجه نبود. از جانب دیگر روحیه‌ای این هنر نشآت می‌گیرد از همان قصه‌ها، ترانه‌ها و لالایی‌های کودکانه که مادر با تمام هنرمندی آن را برای نوزدان و کودکان نجوا کنان می‌خواندند. با فراموش شدن لالایی‌ها و قصه‌های کودکانه سرانجام کودکان دیروز که جوانان امروز هستند دیگر استعدادی چنین هنر را ندارند. کمتر کسی را می‌توان از نسل پسین یافت که بتواند این هنر را اجرا کند. در حقیقیت نسل پسین نتوانست که این میراث فرهنگی فولکور را حفظ و تداوم بخشد. فراموش شدن این بخش مهم و قابل اهمیت از فولکور مردم مایه افسوس است.
پیشینه لالایی
تاریخچه دقیق لالایی را نمی‌توان تعیین کرد؛ زیرا هر قدر که در دل تاریخ جستجو کرده و به پیش رویم بازهم می‌بینیم که نشانه‌ها و آثاری از لالایی‌ها همچنان وجود دارد. برهمین مبناست که گفته می‌توانیم شاید لالایی‌ها از نخستین گونه‌های شعر و موسیقی است.
حسن انوشه، در کتاب دانشنامه‌ای ادب فارسی می‌نگارد:«در فرهنگ­ها، «لا»، (مأخوذ از زبان فرانسه) نام حرف ششم از حروف هفتگانه‌­ي نت موسيقي است. «لالا» غلام، بنده و چاکر، خفتن در زبان طفل، آواز نرم مادران و دايگان براي خواباندن کودک و لالايي گفتن به مثابه صوتي براي خواب کردن طفل ضبط شده است. در باب خاستگاه تاريخي «لله»، و لالا، در لغتنامه دهخدا آمده است که: در ميان روميان و يونانيان لله و لالا همان نوکري است که از کودکان خردسال مراقبت مي­کرد. مبادي حکمت را به تدريج به آن‏ها مي­آموخت. در سن مناسب ايشان را به مکتب مي­برد. شب به خانه مي­آورد. شاید چون خواننده ‏ای این آوازها "لالا" بوده است این آوازها به لالایی مشهور شده‏ اند. هم‏چنین "لالا" خفت در زبان اطفال است. لالایی صورتی است که بدان طفل را در گهواره می‏خوابانند. (انوشه، حسن، تهران 1381).
محتوای لالایی‌ها
محتوای لالایی‌ها را بیشتر محبت، عشق، ایمان و صداقت، تاریخ، سرگذشت، ماجراها و یا اتفاق‌های تاثیرگذار در زندگی جمعی انسان‌ها تشکیل می‌دهد. صداقت و ایمانی که از طریق لالایی‌ها به گوش نوزادان و کودکان خوانده می‌شود تا در زندگی دوران نوجوانی و جوانی از آن مددجسته و زندگی مملو از عشق و محبت را داشته باشد. در بسا موارد لالایی‌ها با شرح حال، وضعیت زندگی، تلخی‌ها، شکست‌ و ناکامی‌ها وهمچنان تاریخ و داشته‌های تاریخی یک ملت را نیز بر می‌تاباند.
اگر نگاهی به لالایی «لولی لولی باچه مه» بیندازیم می‌بینیم که در این لالایی از امید، شجاعت، مهر و محبت، تاریخ، دادخواهی، آموزش و تحصیل، رسیدن به جایگاه و موقعیت بهتر اجتماعی حرف زده می‌شود. برای دقت بیشتر این لالایی را موشگافی می‌کنیم:
تاریخ و سرگذشت
یکی از مساله‌های که بطور جدی و مداوم در ادبیات فولکوریک و بخصوص ادبیات کودک بازتاب یافته، مساله‌ای بازگویی تاریخ و سرگذشت است. برای اینکه تاریخ و سرگذشت آنچه بر آدمیان گذشته فراموش نشود، از تاریخ در قالب‌ها و اشکال گوناگون چون قصه‌، افسانه‌ها، دوبیتی‌ها و لالایی‌ها برای ثبت و بازگوی آن استفاده شده‌است. روایت این چنینی از تاریخ و سرگذشت آدمیان می‌تواند کمک کند تا تاریخ و هرانچه بر مردم گذشته را بخوبی مطالعه و بشناسیم. تاریخ و سرگذشت را می‌توانیم در لالایی‌های کودکان به وفور پیدا کنیم. بطور نمونه به دو لالایی زیر توجه میکنیم:
آتيت از راه کُو رفته                      

د جنگ دشمنو رفته
ازي آغيل شولو رفته
د جنگ اوروزگو رفته
ویا در لالایی دیگر
لولی لولی باچی مه
هر دو نور اوقری مه
باچی از مو کلان شنه
والی بامیان شنه
تفنگ خو ره گردو کنه
خون خوای ارزگان شنه....
دراین لالایی به معروف‌ترین و ماندگارترین جنگ تلخ در تاریخ هزاره اشاره شده‌است. جنگ ارزگان یکی از جنگ‌های تاریخی و خونبار در تاریخ هزاره‌ها است که در آن تعدادی زیادی از هزاره‌ها کشته، دستگیر، اعدام، فروش و به بردگی گرفته می‌شود. در این جنگ امیرعبدالرحمان با سپاه به دندان مسلح‌اش بر هزاره‌ها می‌تازد و بیرحمانه‌ترین رفتار و دستورات را برای سرکوب، قتل و غارت ملیت هزاره صادر می‌کند. از همین رو است که تاریخ ارزگان درذهن تک تک از هزاره‌ها و بالخصوص نسل‌پشین این مردم حک شده و به‌گونه‌های مختلف این رویداد تاریخی را در قالب‌ها و گونه‌های مختلف هنری روایت کرده‌ که یکی از اینگونه قالب‌ها لالایی کودکانه است.
بازتاب تاریخ ارزگان در لالایی کودکان و نوزادان راوی یک تراژدی عمیق و فجیعناک است که توسط مادران به فرزندان و کودکانش روایت می‌شود. با روایت این رویداد تاریخی ضمن اینکه توانسته بخش از تاریخ را به فرزندانش منتقل کند، از فراموش شدن این رویداد تاریخی نیز جلوگیری  کرده و فرزندانش را با واقعات تاریخی نیاکانش نیز آشنا سازد.
مهرورزی
لولی لولی باچی مه
هر دو نور اوقری مه        
در این پاره می‌بینیم که مادر نوزاد و کودک را چنان با مهر و محبت مورد خطاب قرار می‌دهد که آن را همانند« سیاهی چشم‌هایش» می‌پندازد. اوقره که در لهجه‌ای هزاره‌گی است به معنی سیاهی چشم می‌باشد که مادر از آن برای مهر ورزی و محبت به نوزادش استفاده می‌کند. در حالیکه چشم حساس‌ترین، ظریف‌ترین و در عین‌حال باارزش‌ترین بخشی از حواس پنجگانه انسان است، مادر فرزنداش را معادل آن قرار می‌دهد و با مهر به وی خطاب میکند.
امید و آرزو
در بسیاری از لالایی‌ها، قصه‌ها و داستان‌های کودکانه می‌توان مساله امید و آرزو را دریابیم. داشتن آرزو، امید و تقویت این روحیه در فرزندان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. با خوانش لالایی بالا به خوبی می‌توان این مساله را متوجه شویم. در این لالایی می‌بینیم که مادر آرزوی بزرگ شدن، رسیدن به یک موقف کلان اجتماعی و والی‌شدن بامیان را برای فرزنداش آرزو می‌کند. امید داشتن و رسیدن نوزاد و کودک به زندگی بهتر، موقف اجتماعی و رسیدن به یک سمت و جایگاه کلان اجتماعی آرزوی هر مادر است. این نکته در این لالایی به خوبی و وضاحت تمام بازتاب یافته است.
دادخواهی و دفاع
از نکته‌های دیگری را که می‌توان در این لالایی دریافت، مساله دادخواهی و دفاع از سرزمین، ناموس و وطن است. اگر تاریخ را کمی مرور کنیم و با گذشته تاریخی مردم هزاره آشنا باشیم به خوبی می‌توانیم به معنی عمیق این لالایی پی ببریم، زیرا تاریخ ستم‌باری که بر این مردم گذشته و ظلم و استبدادی را که در دوران حاکمیت عبدالرحمان این مردم کشیده، درعمق وجود این ملیت می‌توان یافت. بر همین مبناست که واقعات تاریخی گاهی  در قالب دوبیتی، قصه، داستان و یاهم در قالب لالایی‌ بازگو و ثبت شده‌است.
قتل عام هزاره‌ها در ارزگان به روایت تاریخ بسیار فجیعناک و غمگینانه است. ملافیض محمدکاتب هزاره از این قتل و غارت می‌نویسد که 62 درصد از هزاره‌ها در قیام و مقاومت علیه امیر مستبد، به شهادت می‌رسد. این قیام مردمی یکی از خونین‌ترین قیام‌ها و جنگ‌ها در تاریخ افغانستان است. برهمین مبناست که مادر هزاره به  گوش نوزادش و کودکش که مدافع و مرد میدان فردا می‌شود، می‌خواند که:
باچی از مو کلان شنه
والی بامیان شنه
تفنگ خو ره گردو کنه
خون خوای ارزگان شنه
رسیدن به مقام ولایت و پست‌های فرماندهی است که می‌تواند فرزنداش را در موقف دادخواه و مدافع حقوق ملت‌اش قرار دهد. برهمین مبناست که رسیدن به پست و مقام ولایت را برایش آرزو می‌کند.
تحصیل و آموزش
تحصیل و آموزش یکی از نکته‌های مملو از درد، حقارت و توهین در تاریخ هزاره‌ها است. ممکن آرزوی تحصیل کردن و آموزش برای نوزادان و کودکان در نزد هر مادر و خانواده‌ای به نحوی مطرح باشد، اما در میان خانواده‌ها و مادران هزاره، مساله آموزش و تحصیل ضمن اینکه یک آرزو  است، بیانگر یک درد و استبداد تاریخی نیز هست. در تاریخ بارها خوانده‌ایم که تحصیلات عالی برای هزاره‌ها در دانشگاه‌های کشور نه تنها که مجوز نداشت بلکه آندسته از افرادی که به هر نحوی در دانشگاه راه پیدا می‌کرد، با هزاران توهین، تحقیر و سرکوفت‌های نیز همراه بود. در اینجاست که مادر برای فرزندش آرزوی با سواد شدن، تحصیلات و رسیدن به مراد دل‌اش را میکند.
بچه از مو تاسیل کنه              

سواد خو ر کامل کنه
با نام و با نشان شنه
مراد دل حاصل کنه

نتیجه‌گیری
با مطالعه‌ای ترانه‌ها ولالایی‌های عامیانه می‌توان رخدادها، پند واندرز، موضوعات اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی-آموزشی متنوع را دریابیم. برای غنابخشی فرهنگ و بخش‌ها مرتبط به کودکان، می‌توان به فولکور و داشته‌های فرهنگ شفاهی عامه مردم مراجعه کرد. نیازها را دریافت، پرورش داد و غنایی بخشید. این کار دشوار نیست، اما حمایت، تعهد و پشتکار فرهنگیان و افرادی را می‌طلبد که دراین حوزه کار و فعالیت دارند و درپی‌تغییر اند. تغییرات در یک جامعه زمانی رونما می‌گردد که سرمایه‌گذاری را روی کودکان و نسل جوان خود متمرکز سازیم. این سرمایه گذاری شامل، فراهم سازی زمینه تحصیل و آموزش، تهیه نصاب و مواردهای آموزشی لازم، فعالیت‌های فرهنگی و تاثیرگذار در حوزه ادبیات، داستان و مسایل مورد نیاز نسل امروز که تصمیم‌گیرندگان و مدیران فردای همین جامعه می‎‌باشد.
با بی اعتنایی برخورد کردن و عبور از کنار داشته‌های فرهنگی فولکوریک سبب می‌شود که داشته‌های فرهنگی خودی فراموش و سیل از داشته‌های دیگران وارد حوزه فرهنگ وادبیات ما شود. یکی از راه‌های مبارزه و غنابخشی فرهنگی اهمیت دادن به مساله فولکور و کار روی آن است. بریدن از گذشته فرهنگی و فولکوریک ما را با یک نوع خلای فرهنگی، خودباختگی در برابر داشته‌های بیگانگان و بی‌هویتی قرار می‌دهد.
فولکور و داشته‌های متنوع شفاهی مردم را ثبت و مطالعه کنیم تا هم بتوانیم پیوندی را میان ادبیات شفاهی و رسمی ایجاد کنیم و هم از خلای فرهنگی بیرون آیم. این کار تنها از طریق مطالعات فرهنگی و شفاهی عامه مردم ممکن است. هرچند این گونه مسایل از لحاظ زمانی هزینه بار و غیراقتصادیست، اما از آنجایکه نیاز جدی احساس می‌شود، باید سرمایه گذاری کرد و آن‌ها را ثبت نمود.
  
منابع:
1-    انوشه، حسن، دانشنامه ادب فارسی(ویژه افغانستان، تاجکستان و ادب فارسی) ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 1381.
2-    دکتر حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، تهران 1381.
3-    زرین کوب، عبدالحسین نقد ادبی،  تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373
4-    شعاری نژاد، ادبیات کودکان، انتشارات اطلاعات، تهران:1390 .
5-    شریعتی سحر، حفیظ الله،  لالايي نخستين موسيقي آوازي زنان هزاره‌ (ادبیات زنانه)۱۳۹۱ شنبه ۹ جدی


۳۰ آبان ۱۳۹۶

جای خالی دانش در دانشگاه‌ها


وقتی به خاطرات دانشجویان در دانشگاه‌های افغانستان مراجعه کنیم، سراسر آن درد است وبیزاری. بی‌سوادی وله‌شدن غرور وارزش‌های انسانی آنان توسط استادان، مسوولین اداری و حتی محافظان امنیتی که مسوولیت تامین نظم وامنیت آن جا را دارند. در میان صحبت‌ها ویاداشت‌های آنان کمتر صفت از نیکویی، سواد وارزش را می‌یابیم، اما هستند افرادی که واقعا شایسته کرسی استادی اند، ام بسیار کم و نادر.
وقتی نظام کمونیستی توسط مجاهدین سقوط داده شد، یک سلسله محدودیت‌های از سوی آنان  بر زندگی شخصی، دانشگاه‌ها و مراکز عمومی وشهری شهروندان اعمال گردید که نه تنها نتوانست به غنابخشی دانشگاه‌ها وزندگی شهری کمک کند، بلکه همان داشته‌های قبلی نیز رو به تضعیف بود و پسانتر‌ها منجر به بی‌سوادی، شکل‌گیری جزیره‌های قومی درشهر و گسترش اختلافات قومی نیز شد.
از سقوط نظام کمونیستی در افغانستان چند دهه می‌گذرد، اما هنوز که هنوز است، نصاب آموزشی وچپترهای درسی در دانشگاه‌ها تغیر نکرده و در زمینه محتوا و غنابخشی آنان کاری درخور توجه صورت نگرفته است. اگر ب از سوی دانشجویان و مسوولان هم دراین زمینه شکایت شده‌اند، استادان بخش تنها پوش چپترهایشان را نو می‌کنند و مطالب ومقالات پراکنده دیگران را بدون ذکر منابع، به نام خود زده، ترفیع علمی می‌گیرند و به دانشجویان تدریس می‌کنند.
این سرقت‌های بی‌شرمانه و رفتارهای دیکتاتورانه وارباب رعیتی با دانشجویان هم نتوانست که تشنگی علم‌اندوزی را در درون دانشجویان رفع کند و همین مساله سبب شد که دانشجویان دست به تحصن بزنند وا زاین مرحله هم عبور کردند وسرانجام کارشان به اعتصاب غذای انجامید. این اعتصاب دو هفته‌ی دانشجویان پای مقامات را به آنجا کشاند و برای پایان بخشیدن به این اعتصاب از خواست دانشجویان حمایت وبرای اصلاح وتغییر وعده کردند، اما تا به امروز فراموش شد.
مجلس نمایندگان افغانستان نیز برای اینکه بتواند قانون نظام آموزش عالی را مورد بازنگری قرار دهند، دست به یک سلسله کارهای خوب زدند، اما متاسفانه اختلافات زبانی سبب شد که این قانون به دو واژه «دانشگاه» و «پوهنتون» باقی بماند و تا به امروز  این طرح از دور مجلس خارج و به حاشیه رانده شد. باری در دانشگاه خصوصی غرجستان سیمیناری در رابطه به علامه فیض محمد کاتب هزاره برگزار شده بود، محمد اشرف غنی، رییس جمهور فعلی کشور حضور یافت واز جمله سخنرانان برنامه بود. او به صراحت اعلان کرد که آدرسی که از آن به نام «دانشگاه» و «پوهنتون» یاد می‌شود، هیچکدامش نیست، بلکه باتلاق‌گاهیست که عده‌ی را در خود گیر انداخته وباید اصلاح شود.
از آن روز سال‌ها می‌گذرد، اما همه چشم انتظار این اصلاحات را داشتند ودارند. امسال وقتی دانشگاه کابل سند افتخاری دکترا را به ایشان تفویض کرد، در همانجا یکبار دیگر یاد آور شد که درس و لکچرنوت‌های را که استادان برای دانشجویان تدریس می‌کند، روزگاری برای پدرکلانم تدریس می‌شد. این حرف رییس جمهور هرچند جدی و بیانگر واقعیت موجود بود، اما عدم پی‌گیری قاطعانه او سبب شد که دوباره  فراموش ‌شود.
همین دیروز شاهد مرگ یک تن از دانشجویان در این دانشگاه بودیم. دانشجویی که ظاهرا گفته می‌شود به دلیل ردشدن پایان نامه‌اش از سوی استاد راهنما دست به خودکشی زده‌است. ظاهر این ادعا دست به دست می‌شود، اما اعتراف نامه دانشجویان فارغ‌التحصیل شده از این دانشگاه، استادان و افرادی که به نحوی با این مرکز سر وکار داشته را مطالعه کنیم، در می‌یابیم که در زیر پوست دانشگاه چه می‌گذرد.
برای ارایه تصویر روشن از وضعیت دانشگاه‌ها به چند نمونه از نوشته‌های استادان، دانشجویان وافرادی که با این نظام آموزشی سر وکارداشته است، مراجعه می‌کنیم.
یونس طغیان ساکایی،  استاد دانشکده زبان وادبیات دانشگاه کابل که سال‌هاست مصروف تدریس می‌باشد.
این بار نخست نیست که فضیحتی نا بخشودنی در پوهنتون کابل صورت می گیرد. در همین پوهنتون استادانی هستند که بر شاگردان (فرزندان خودشان) تجاوز کردند و به جای تحذیر تقدیر شدند و به مقامات عالیه رسیدند. استادانی بودند و هستند که رشوه گرفتند و می گیرند و این مسئله به فیسبوکها رخنه کرد، هیچ کس آن را ندید و نشنید و نپرسید. سالهاست که در پوهنتون تعصبات ملی، سمتی و زبانی اعمال می شود. واقعن می شرمم که در کنار افرادی متجاوز، زانی، رشوت خوار و متعصب قرار دارم.
روان زهرا خاوری شاد و یادش گرامی باد. در کنار معترضین تا آخر دادخواهی می کنم. ننگ و نفرین بر وجدانهای بیمار.
شهرزاد اکبر، فعال حقوق زن که روزگاری دانشجویی دانشگاه کابل بوده‌است
نخستین باری که تهدید به تجاوز جنسی شدم در پوهنتون کابل بود. تهدید در لفافه از سوی یکی از استادان عنوان شد.  نخستین باری که تبعیض قومی، مذهبی، زبانی و اقتصادی را عریان و بی پرده دیدم دانشجو بودم.  نخستین باری که کاملا اعتماد به نفسم را از دست دادم و امیدم به آیندهء حرفه ای ام کمرنگ شد در دورهء‌ دانشجویی در افغانستان بود. بعد از یک و نیم سال تحصیل در پوهنتون کابل، ترک تحصیل کردم تا بازمانده های اعتماد به نفس، نیرو، شادمانی و خوش بینی ام به یغما نرود.
وقتی در امریکا به تحصیل ادامه دادم دوباره عشقم را نسبت به آموختن به یاد آوردم. دوباره مطمین شدم که من میتوانم بیاموزم. دوباره صدایم را و جراتم را یافتم و افکارم را نوشتم، گفتم و توضیح دادم. دوباره توانستم به استادان مرد به عنوان انسان، به عنوان استاد اعتماد کنم.
من از خانواده ای با سواد،‌کتابخوان و فرهنگی به پوهنتون کابل رفتم. من قبل از دروهء‌ دانشجویی بارها در حضور جمع های بزرگ صحبت کرده بودم و زانو به زانو با شاعران، نویسندگان و فرهنگیان نشسته بودم، با وجود این، محیط پر اختناق پوهنتون به روحیه و جراتم آسیب زد. پدر و مادرم تاب وضعیت را نیاورند و مرا به تحصیل در بیرون تشویق کردند.
محصلین روستایی،‌محصلین فقیر، هزاران هزار جوان مستحق تر و تیزهوش تر از من سالانه قربانی نظام کهنه و فاسد تحصیلی ما میشوند. هزاران هزار استعداد را از دست میدهیم. هزاران هزار صدا در گلو خفه می شوند. تخم تبعیض و عقده را در هزاران سینه می کارند هر سال.  نباید گذاشت زهرا فراموش شود. نباید گذاشت یک محصل دیگر، زهرا شود. غم خانوادهء‌ زهرا، غم همهء‌ ماست.
وحید عمر یکی از کارمندان وزارت خارجه جمهوری اسلامی افغانستان که اکنون به عنوان دیپلمات در سفارت افغانستان در ایتالیا ایفای وظیفه می‌کند:
مونوگراف
سال ۲۰۰۶ تصمیم گرفتم اسناد تحصیلی ام را به وزارت تحصیلات عالی برای ارزیابی ببرم. آن زمان در اداره امور کار می کردم. دوستانم گفتند ضرور نیست بروم. فقط باید اسنادم را رسمی بفرستم و چون پست نسبتا عالیرتبه دولتی دارم، بدون تکلیف کارم اجرا می شود. گفتم می خواهم قانونی کار کنم. یک روز از دفتر رخصت گرفتم و با اسنادم به ریاست انسجام امور اکادمیک رفتم. اسنادم را تسلیم شدند گفتند روز چهارشنبه به کمیسیون حاضر شو.
روز چهارشنبه در دهلیز وزارت با یک دوستی که تاثیر گذاری خاصی در وزارت تحصیلات داشت روبرو شدم. گفت ضرور نیست به کمیسیون بروی. اسنادت را به من بده. من برایت طی مراحل می کنم. در غیر آن بهانه گیری می کنند. گفتم اسنادم قانونی است و دلیلی ندارند که آزارم بدهند.
داخل اتاقی شدم که در آن کمیسیون دایر شده بود. رییس کمیسیون گفت اسناد لیسانس ات تصدیق شد ولی در قسمت اسناد ماستری ات سوال داریم. گفتم بفرمایید. گفت ترانسکرپت رسمی نداری. گفتم پاکت سربسته روی میز تان همان (Sealed Transcripts) است که شما می خواهید. گفت نخیر ما شک داریم. شماره تماس و ایمیل یونیورستی را برای ما بگذار تا ما تماس بگیریم و مطمین شویم. گفتم اسنادم تصدیق وزرات خارجه بریتانیا، تایید سفارت افغانستان در انگلستان و مهر وزارت خارجه خود ما را دارد. گفتند ما باید مطمین شویم. گفتم خوب است. شماره های تماس را گذاشتم و قرار شد که بعد از تصدیق اسناد مرا دو باره بخواهند.
دو هفته بعد دو باره برایم زنگ زدند. گفتند روز چهار شنبه برای دفاع از مونوگرافت به وزارت حاضر شو. روز چهارشنبه باز به وزارت رفتم. پشت میز سه استاد نشسته بودند. جریان بحثم با رییس کمیته را بدون تصرف این جا نقل میکنم:
- در کدارم رشته تحصیل کردی؟
علوم سیاسی.
- علوم سیاسی را تعریف کن.
به چشم این کار را می کنم. ولی چنانچه شما مونوگرافم را مطالعه فرموده اید. رشته تخصصی ام عدالت انتقالی است.
- استاد (با لبخند تمسخیر آمیز):‌ عدالت انتقالی؟‌ یعنی عدالت قابل انتقال است؟‌ یعنی عدالت را باید در یک بوجی انداخته انتقال بدهی؟
نخیراستاد. عدالت انتقالی مبحث نسبتا نو در علوم سیاسی است که برای رسیده گی به جرایم جنگی در جوامع در حالت گذار از جنگ به صلح به کار می برند.
- نفهمیدم. به هر صورت موضوع مونوگرافت چی است؟‌
موضوع مونوگرافم چگونگی کار کمیسیون حقیقت یاب افریقای جنوبی برای رسیده گی به جرایم جنگی در افریقای جنوبی بعد از اپارتاید است.
- یعنی مونوگرافت را در مورد افریقای جنوبی نوشتی؟ افغانستان کجا و افریقای جنوبی کجا؟‌ مگر در افغانستان موضوع کم بود؟
استاد من همین موضوع را در مشوره با استاد رهنمایم انتخاب کردم. چون درافریقای جنوبی یکی از موفق ترین مودل های عدالت انتقالی تطبیق شده بود، برای تحقیق به افریقای جنوبی رفتم. ولی یک قسمت مونوگرافم شامل پیشنهاداتی برای تطبیق عدالت انتقالی در افغانستان با الهام از تطبیق این روند در افریقای جنوبی است.
- این مونوگراف چرا به پشتو یا فارسی نوشته نشده؟
استاد، من در انگلستان درس خواندم. در آنجا مونوگراف پشتو و فارسی را قبول نمی کنند.
- پس برو این مونوگراف را ترجمه کن. بعد به کمیسیون حاضر شو.
استاد اجازه است جسارت کنم. رشته تحصیلی خودتان چی است؟
- من پوهاند استم.
در کدام رشته؟
- زراعت.

اسنادم را از روی میز برداشتم. گفتم رییس اتاق رییس انسجام امور اکادمیک کدام است؟ بعد پیش رییس رفتم و قصه دراز است و بالاخره اسنادم تصدیق شدند. و شاید دو رتبه و دو قدم با ۱۵۰ افغانی ازدیاد معاش برای سند لسانس و ۲۵۰ افغانی برای سند ماستری گرفتم.

۲۷ آبان ۱۳۹۶

به مناسبت روز جهانی دانشجو


وقتی در آزمون کانکور پذیرفته شدم، روستا را به قصد پایتخت ترک کردم. در روستا همه باهم آشنا بودند و احساس بیگانگی نداشتیم اما همین که به شهر آمدم همه چی تغییر کرد. اولین چیزی را که در برابر خود یافتم، شلوغی شهر، دست فروشان پر سروصدا و صدها نفری که بالا و پایین می‌روند، اما روستای ما کوچک و کم جمعیت بود. خاموشی و سکوت حکم‌فرما بود.
هنوز خستگی راه را حس می‌کردم، اما دغدغه سرپناه و اتاق هر لحظه افزوده می‌شد. تصمیم گرفتم که یکبار اطراف کوته سنگی را که عموما به دانشگاه نزدیک است، دور بزنم. دفاتر راهنمایی معاملات  اطراف کوته سنگی را دور ‌زدم، اما همین که می‌گفتم دانشجویم همه چی تغییر می‌کرد یا می‌گفتند اتاق نداریم ویا هم اگر داریم به دانشجویان نمی‌دهیم. برای چندین بار با اینگونه پاسخ‌ها مواجه شدم ولی واقعیت را نمی‌دانستم که چه چیزی سبب شده است که به دانشجویان اتاق نمی‌دهند.
کمی کم جرئت هم بودم واز طرف دیگر بچه روستا و یکباره آمدن به شهر و مواجه شدن با این تفاوت‌ها سبب می‌شد که چیزی نگویم وبه راهم ادامه دهم. تا اینکه درنزدیکی‌های  بین کوته سنگی و شاداب ظفر وارد یک دفتر دیگر راهنمایی معاملات شدم. پیر مردی پشت میز نشسته بود و پس از سلام و احوال پرسی دوباره پرسیدم که اتاق کرایی برای دانشجویان کار داشتم. پیر مرد یک نگاهی به من انداخت و کمی مکث کرد و گفت که آری اتاق یافتن برای دانشجویان بسیار دشوار است.
گیلاس چای در دست داشت وتعارفم کرد، تشکری کردم و گفتم که عجله دارم وباید مساله اتاق را حل کنم. پیر مرد دوباره تعارف کرد و گفت که لحظه‌ی بنشین واین گیلاس چای را هم بنوش که خسته به نظر می‌رسی، اما در خلال همین وقت کوتاه یک داستان را برایت می‌گویم.
گیلاس چای را گرفتم وروی چوکی بغل دستش نشستم. قصه را اینگونه شروع کرد که در سابق وقتی دانشجویان به دانشگاه‌ها راه می‌یافت، ما کابلی‌ها به دروازه دانشگاه می‌رفتیم واز دانشجویان که از اطراف می‌آمدند، تقاضا می‌کردیم که با ما برود، اتاق و خانه ما برایش می‌دهیم، اما در کنارش در فرصت‌های شبانه روزی خود، به فرزندان ما در درس و مشق شان کمک کند.
خوشبخت کسی بود که می‌توانست اعتماد و دل یک دانشجو را بدست می‌آورد و او را با خود به خانه می‌آورد، اما اکنون زمانه عضو شده‌است. همه چی تغییر کرده‌است. اخلاق جامعه تغییر کرده، ارزش‌ها نادیده گرفته می‌شود، اعتماد واحترام از بین رفته است. به همین لحاظ است که اکنون نه تنها خانواده‌ها این کار رانمی‌کنند، بلکه افرادی که وظیفه معاملات کرایه و خرید وفروش خانه را دارند نیز با جرئت نمی‌توانند خانه‌ها را به دانشجویان به کرایه بدهند.
اگر کسی هم این کار را می‌کند، باید تضمین نقدی و فردی از دانشجویان بگیرد تا فردا اگر مشکل و اتفاقی پیش آمد، بتواند آنان را شناسایی و مورد پی‌گیرد قرار بدهد. همین جا بود که به اصل مساله پی‌بردم. هنوز گیلاس چای در دستم بود و چای را که قورت دادم، در گلویم گیر کرد. کمی از آن در تی گلاس مانده بود، اما درجا گیلاس را روی میز گذاشتم واز آن پیر مرد تشکری کرده و دفترش را ترک کردم.


۱۶ آبان ۱۳۹۶

آزادی بیان وفشار دوجانبه حکومت ومخالفان بر آن


اگر کارنامه یک و نیم دهه گذشته حکومت را مرور کنیم، شاید درشت‌ترین دست‌آوردی را که در این میان می‌توان یافت، همانا فعالیت گسترده رسانه‌ها و آزادی بیان باشد. تعدد رسانه‌ها و فعالیت نسبتا آزادی آن همواره از نکته‌های بوده که حکومت به عنوان دست آورد آز آن یاد کرده‌است. تعدد رسانه‌ها و فعالیت آزاد آن نه تنها که افتخار برای حکومت شمرده می‌شد، بلکه شهروندان نیز  از آن افتخار یاد می‌کردند و به آن می‌بالیدند. با گذشت هر روز می‌بینیم که این افتخار کمرنگ شده و نگرانی از وضع محدودیت بر آن بیشتر می‌شود.
با گذشت هر روز می‌بینیم که در کنار سایر دست‌‌‌آوردها، فعالیت رسانه‌ها وآزادی بیان نیز در زمان  حکومت وحدت ملی از فضای وشرایط پیش آمده متاثیر شده‌ و روند عقب گشت خودرا می‌پیمایند. این روند عقب گرد را در چند نکته می‌توان نام برد که هر کدام آن‌ها به نوبه خود قابل بحث و مطالعه بیشتر است.
خشونت علیه خبرنگاران
یکی از مواردی که همواره از آن شکایت می‌شود، خشونت علیه خبرنگاران است. نی حامی رسانه‌های آزاد در افغانستان همواره از افزایش خشونت علیه خبرنگاران در حکومت وحدت ملی شکایت کرده وبارها از حکومت خواسته است که برای تامین امنیت خبرنگاران دست به کار شوند. این خواست‌ها وگزارش‌های نی نه تنها که نتوانسته است کمکی به خبرنگاران بکند، بلکه هر روز بیشتر از قبل شاهد خشونت، ترور و حملات علیه رسانه‌ها وخبرنگاران باشیم
نهاد نی، حمایت کننده رسانه‌های آزاد درافغانستان در تحقیقی که در جریان سال جاری انجام داده، گفته است که در جریان ده ماه سال جاری، 377 مورد خشونت علیه خبرنگاران به ثبت رسیده است. به گفته این نهاد، دراین مدت، 292 تن از خبرنگاران به دلیل تهدیدهای امنیتی مجبور شدند که محل کار وخانه شان را به صورت موقت ترک وبه ساحات امن‌تر پناه ببرند. براساس آمارهای منتشر شده از سوی این نهاد، در سال جاری میلادی 13 تن از خبرنگاران کشته شده‌اند.
این افزایش بی‌سابقه گراف خشونت، قتل وتهدید علیه خبرنگاران نشان می‌دهد که با گذشت هر روز وضعیت کار درعرصه رسانه‌ تنگ‌تر و با محدودیت‌های همراه می‌شود. کار در چنین وضعیتی که دستندرکاران رسانه از بیمه وامنیت شغلی برخوردار نیستند، نه تنها دشوار است، بلکه به نحوی سپردن زندگی به دست تندباد حوادث جاری نیز هست.
در تازه‌ترین مورد، حمله به ساختمان تلویزیون شمشاد در کابل است. این حمله که صبح امروز به اتفاق افتاد، دست کم دو تن از کارمندان ومحافظان این رسانه در حمله کشته و بیش از 20 تن دیگر زخمی شدند. هرچند این اولین وآخرین مورد حمله به جان رسانه‌ها و خبرنگاران نخواهد بود، اما آنچه دراین زمینه جای نگرانی است، افزایش روز افزون اینگونه حملات است.
نهاد نی به عنوان حامی نهادهای آزاد درافغانستان این حمله را نکوهش کرده‌است. عبدالمجیب خلوتگر، رییس اجرایی نهاد حمایت‌کنندۀ رسانه‌های آزاد افغانستان می‌گوید که این حمله بزرگترین حمله به یک رسانه‌ در طول تاریخ رسانه‌یی کشور بوده است.
نزدیک به شش ماه قبل، در اثر حمله مهاجمان انتحاری بر ساختمان رادیو وتلویزین ملی در شهر جلال‌آباد، دست کم شش تن کشته و 20 تن دیگر زخمی شدند. مسوولیت این حمله را گروه داعش برعهده گرفت و حمله امروز بر تلویزیون شمشاد را نیز این گروه به عهده گرفته است. سال پار، در حمله انتحاری دیگر بر موتر حامل کارمندان موبی گروب در شهر کابل هفت تن کشته که مسوولیت آن را گروه طالبان به عهده گرفت.
سانسور
سانسور از مواردی جدی دیگریست که همواره زنگ‌های آن به گوش می‌رسد. در تازه‌ترین مورد آن، اداره تنظیم کننده خامات مخابراتی افغانستان به شرکت‌‌های تسهیل کننده انترنت دستور داده است که دو شبکه وات‌سب و تلگرام را مسدود کند. هرچند این اداره گفته که این اقدام را به دستور امنیت ملی انجام داده ودلیل آن مساله امنیتی گفته شده‌اند، اما شهروندان آن را آغاز برای سانسور وضع محدودیت بر شبکه‌های اجتماعی می‌دانند.
هرچند ارگ ریاست جمهوری با نشر اعلامیه‌ای وضع محدودیت را رد کرده و گفته است که از آزادی بیان حمایت می‌کند، اما این باور نیز وجود دارد که حکومت با وضع این محدویت نبض دست شهروندان را می‌گیرد تا بتواند از و اکنش‌های که اینگونه اعمال در فضای عمومی ومجاری خلق می‌‌کند بتواند برنامه‌های بعدی شان را تنظیم نماید.
عدم‌دسترسی به اطلاعات
قانون دسترسی به اطلاعات از جمله قوانین است که می‌توان آن را دست‌آورد برای قوه مقننه، شهروندان و قوه‌ای اجراییه کشور قلمداد کرد، اما از آنجایکه حاکمیت قانون در کشور ضعیف وسرتاسری نیست، این قانون نیز همانند بسیاری از قوانین دیگر به حاشیه رفته و به بادی فراموشی سپرده شده‌است.
هرچند براساس این قانون همه شهروندان حق دارند به اطلاعات تعریف شده دسترسی داشته باشند، اما از انجایکه حکومت با چالش‌های جدی فساد، نداشتن حاکمیت سرتاسری و نبود امنیت دست و پنجه نرم می‌کند، قانون دسترسی به اطلاعات را نیز گونه‌ای دیگر از فشارهای وضع شده بر خویش احساس می‌کند.
با نافذشدن این قانون شهروندان وخبرنگاران همه معتقد بودند که زمینه دسترسی به اطلاعات آسان‌تر وفعالیت آنان تاثیرگزارتر خواهد شد، اما متاسفانه باگذشت بیش از یک سال از نافذ شدن این قانون، هنوز مسوولین در ارایه اطلاعات با خبرنگاران همکاری ندارند. عدم دسترسی به اطلاعات از جمله دشوارهای‌های کاری در رسانه‌ها و مطبوعات است که همواره از آن شکایت می‌‌شود.
هرچند حکومت همواره با صدور اعلامیه‌ها و کنفرانس‌های مطبوعاتی از آزادی بیان دفاع کرده و خودرا مکلف به تامین آن می‌نماید، اما از آنجایکه در زمینه دوسیه‌های قتل خبرنگاران در طول چندین سال همکاری نکرده ودوسیه‌های آن را مسکوت نگهداشته، این گمانه‌زنی بیشتر می‌شود که حکومت برای سانسور وضع اعمال محدودیت بر رسانه‌ها وشبکه‌های اجتماعی آهسته و پیوسته وارد عمل شده‌است.

این گمانی زنی زمانی بیشتر می‌شود که قانون تجمعات واعتراضات از سوی حکومت به گونه مخفی طی فرمان تقنینی از سوی رییس جمهور نافذ شده است. در حالیکه معاون دوم رییس جمهور طی چند جلسه نظریات فعالین اجتماعی و مدنی را خواستار شده بود و وعده سپرده بود که نظریات آنان را نادیده نمی‌گیرد، در حالیکه دیده می‌‌شود اینگونه جلسات در حد نمایش وتعارف  بیش نبوده است.