دیری نمیگذرد که تصمیم گرفتم تا اوقات فراغت
را با دیدن فیلم بگذرانم. از چند روز به این سو میشود که دارم فیلم میبینم. اینکه
چی اندازه نگاهی واقعی ودقیق به فیلم میتوانم داشته باشم، حرف جداگانه ایست اما از
اینکه توانستم خودرا مصمم به این کار کنم، اظهار خرسندی میکنم. تاهنوز فیلمهای داستانی،
افغانی، ایرانی، کرهی وبعضی سریالهای که نسبتا نام ونشان برجا گذاشته، را تماشا کردم،
اما فیلمهای که به زبان انگلسی باشد را کمتر نگاه کردهام. از قضایی روزگار یکی از دوستان که عاشق دیدن فیلمهای استخباراتی
هست، حس کنجکاوی من را نیز واداشت تا باایشان بعضی فیلمها را به زبان انگلیسی نگاه
کنم. البته ناگفته نباید گذاشت که انگلسی ام به حدی نیست که بتوانم سراپای فیلم را درحین مکالمه دریافت کنم، اما تصویر واکشنها میتواند
با انگلیسی نیمه فهم ام کمک کند.
از مجموعهی فیلمهای که آن جوان تاهنوز برای
دیدن آورده، یکی هم فیلم "پرفیوم" است. فیلم پرفیوم را امروز تماشا کردم.
فیلمی است که خیلیها دربارهی آن نوشته و خواهند نوشت. هرکس به یک زوایهی این فیلم
نگاهی انداخته و دریافتهایش را گفته است، اما در این فیلم خیلی از حرفهای نهفته
است که باید عمیق دید و چندین بارتماشا کرد.
متولد شدن کودکی در کثیفترین جا وبزرگ شدن
آن خود ماجرایی دارد که از قوی ترین حس بویایی برخوردارست. این کودک پس از گذشتی چند
مدت، با کار ومشکلات سختی که در آن مشغول است، با
گذرش از کویی، نگاهش بر دختری میافتد که تمام دین ودنیایش را باخود میبرد.
وی دختره را تعقیب تا اینکه در یک امر ناخواسته که شیفتهی عطری تن وی میگردد، دختره
را به قتل میرساند. این دریافت بوی عطر از تن دختر وی را منقلب ساخته و پس از مرگ
آن دختر به فکرمیافتد تا به هرنحوی ممکن دست به ساخت عطری چنینی بزند.
درکارگاه عطر سازی در پاریس مقرر میشود وتمام
تلاشهایش را صرف تهیه وساختن چنین عطری میسازد. ت اینکه برای ساختن چنین عطری دست
به کشتن دختران جوانی میزند واز عطر تن آنان عطری میسازد. چندی نمیگذرد که این عمل
وی فاش شده و با حکم اعدام مواجه میشود. قرار است که به دآر آویخته شود که قطرهی
از آن عطر را در محل تجمع میلیونها انسان که به تماشایی اعدام وی آمده میافشاند.
لحظهی نمیگذرد که همه را خمار میسازد. فضا را عطرآگین میسازد و تمام مامورین اجرای
حکم ومفتی که باید حکم اعدامش را بخواند، غرق در خیالات میشود. همه تا به چند لحظه
پیشتر از آن که به وی با دیدی مجرم و جنایت کار میدیدند، نگاهش را عوض ساخته و آن
را مقدس میپندارند.
حکم تعطیل میشود. تمام حاضرین که به تماشایی
اجرایی حکم امده بودند، سفری در دنیای خیالتش کرده و دیگر مجرمی در کار نیست که اعدامش
را به تماشا بنششینند. مفتی که کاسهی داغتر از آش مینمود، در صدر کاروان نشسته که
به سوی خیالستان سفر میکند. همه مصروف اند و فرد که محکوم به مرگ است صحنه را برای
آنان واگذار کرده و پی کارش میافتد.
حس بویایی و کنجکاوانهی بچهی فیلم خود نمادی
است که تفسیرهای خاص خودرا دارد. تصور وبرداشت افراد از گناه و قداست. حرفهای خودرا
دارد. دوستان که فیلم را دیده اند واز آن برداشتی
دارند لطفا شریک سازید. حداقل گفته میتوانم که پرفیوم دنبال گمشدهی زندگی
اش هست که با بوییدن آن عطر نه تنها که آن را در میبابد بلکه تمام زندگیاش را وارونه
میسازد. او را نه تنها که وادار به حفظ آثاری از دست رفته اش را که به گونهی غیرعمدی
از دست میدهد وا میدارد بلکه تلاش میکند که تمام آنچه را که مردم تصور دارد با بویی
که از آن عطر بر میخیزد به چالش بکشد. هرچند که نمیشود آن را اگاهی نامید بلکه انقلاب
در نگاه افرادی هستند که سطحی مینگرند.
نکتهی دیگر که در ان است همان عشق است. عشق
که هنوز به آن نظری واحدی نیست. عدهی آن را آتش بنیادافگن میخواند وعدهی آن را گوهرهی
هستی و جهان که در آن زندگی داریم میدانند. بهرصورت، همان برجستهگی تاثیرات در آن
بیشتر است که منجر به جنون شده واز کشتن افراد
دست بر نمیدارد تا عطر عشق وآن دختری هستیاش را از نو بسازد وحفظ کند. عشق همان جنونی
است که ریشه در لذات جسمانی دارد. هرچند که چنین قضاوت کردنش ممکن گران باشد، اما این
نکته را میتوان در آن دید.